صفحه نخست
توجه: سایت در حال تکمیل شدن است
فیلم ها:
حاج محمد باقر منصوری: میلاد حضرت زهرا(س) بیت رهبری
حاج نادر جوادی: روضه حضرت ابوالفضل (ع)
حاج محمد باقر تمدن : روضه دفن حضرت رقیه (س)
حاج سلیم
موذن زاده : ای شمع من بسوز که پروانه میرود
سخنان آیت الله بهجت در مورد فضیلت گریه امام حسین (ع)
سخنان آیت الله بهجت درباره امام حسین و امام زمان (عج)
حاج محمود کریمی: روضه قتلگاه
حاج منصور ارضی: روضه قتلگاه
فرمایشات آیت الله بهجت در خصوص سلام بر اباعبدالله (ع)
سخنان شگفت انگیز شیخ عدنان، مفتی اهل سنت عربستانی درباره ی امام حسین (ع)
مصاحبه ها:
مقتل شناسی: حجت الاسلام حامد کاشانی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ 1 رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی. ۲ إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی.۳
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین خاصه وجود بابرکت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
مروری بر جلساتِ قبل
بحث ما «درنگی بر مباحثِ مقتل شناسی» است. در ابتدای امر عمدهی بحث توجه به «روش» است. هدف اصلی و اول مقتل و روضهخوانی «گریاندن» است. یکی از خلطهای مهمی که بین روضهخوانی و منبر صورت میگیرد… در منبر باید اهدافِ قیامِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه تبیینِ جدّی شود، ضمناً در منبر نمیتوان هر نقلی را لزوماً بدون تأیید شخصی بیان کرد و اتفاقاً باید نظر ترجیحی خود را بیان کنی.
چرا حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه قیام فرمودند؟ برای کشته شدن یا تشکیل حکومت یا دلیل دیگری داشتند؟ حضرت فرار کردند یا قیام فرمودند؟ قیام حسینی علیه السلام صحیح است یا فرار حسینی علیه السلام؟ شما در منبر نمیتواند یک نقل را در یک جلسه و نقلِ معارضی را در جلسه بعدی بیان کنید. مباحث معرفتی «نقالی» نیستند بلکه باید بحث روشن باشد. چرا حضرت قیام فرمودند؟ هدف قیام چه بود؟ لذا اصلاً در منبر نقالی معنا ندارد اما روضهخوانی اینگونه نیست و قرار نیست در بستهی عزاداری حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه در ماه محرم، هر بخش وظایف بقیه را هم انجام بدهد.
اگر زمان منبری ۵۰ دقیقه است، در ۴۵ دقیقه آن باید بعد از حل معارضات مبحث؛ تحقیقی عالمانه، محکم، سدید، دقیق، روشن و مرتب ارائه شود. منبر محلِ نقالیِ صرف نیست بلکه محلِ بحث از عزّت، قیام، اهداف قیامِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه است، مثلاً تفاوت ظاهریِ رفتاری حضرت سید الشهداء سلام الله علیه با سایر ائمه اطهار علیهم صلوات الله تحلیل شود، سیره ائمه بعدی علیهم صلوات الله تبیین شود و مباحث دیگری که امکان بیان آن روی منبر وجود دارد، بیان شود و لزوماً هم نباید تاریخ بیان شود، اما در دقایق روضهخوانی سخنران یا ذاکر اهل بیت علیهم السلام بنا بر این نیست که همه قیام حضرت سید الشهداء سلام الله علیه بیان شود.
ذاکر اهل بیت علیهم السلام میتواند در شعر خود، قیام حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه را وصف کند ولی در روضهخوانی هدف «گریاندن» است.
هدف از روضهخوانی «گریه» است و چون این موضوع روشن است ما در اصل و اهمیت آن ورود نکردیم لذا ما گمان نکنیم که در دقایق کوتاه روضهخوانی باید همهی قیام حضرت تبیین شود.
دیدگاه ما نسبت به هدف قیام حضرت (فرار یا سرنگونیِ حکومت یزید لعنه الله علیه یا…) در دقایق روضهخوانی ما تأثیرگذار است و مشخص میکند که ما کدام گزاره را انتخاب میکنیم. آیا در گزارههای انتخابی ما فقط سخن از پیشمانی، برگشت و افسوس از آمدن است یا گزارههای دیگری هم وجود دارد؟ منتها در آن چند دقیقه روضهخوانی هدف «گریاندن» است و میتوان هر نقلی که قابلیت دارد را بیان کرد.
قابلیت روضهخوانی چیست؟ خلافِ عقائد، عقلِ قطعی، تاریخِ قطعی و دروغ نباشد و از مظان آن نقل شود.
برخی از عزیزان فرمودند: آقا! با این بیانات شما، هر فردی هر چه بیان کند؛ مدعی خواهد شد که درصدد بیان «نقل» است.
ما برای «نقل» اوصافی ذکر کردیم. امان از عدم دقت در سمع، نشنیدن کاملِ و تقطیع سخن بنا بر تمایلِ افراد. این خوب نیست که مستمع فقط آنچه را دوست دارد بشنود و تمام سخن را نشنود. عرض بنده این است که سخن باید از مظان خود گرفته شود لذا عرض کردیم که حتیالامکان از شنیدههای خود (نقلقولها) نقل نمیکنیم بلکه از مظانِ مکتوبات نقل میکنیم.
یکی از مظانِ مکتوبات (مکتوباتی که احتمال میدهیم در آنها حرفِ قابلاعتنایی برای مقتل خوانی وجود داشته باشد)؛ «روایات» هستند. عرض کردیم که یک نمونه از روایات کتاب «کامِلُ الزّیارات» است که جلسه پیش چند جمله از آن را خواندیم. نمونه های دیگر «روایات» عبارتاند از: آثار شیخ صدوق رحمه الله علیه…
برخی از مقاتل
شیخ صدوق رحمه الله علیه، مقتلی را تألیف نمودند که متأسفانه به دست ما نرسیده است ولی ایشان در کتاب «الأمالی» چند مجلس (یکی از مجالس خیلی مفصل است و در روز عاشورا بیان شده است)، به حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه پرداخته است و همچنین شیخ در «مَعانی الأخبار»، «عِلَلُ الشَّرائِع» و سایر کتب خود به مناسبت جملاتی بیان فرموده است.
این بیانات هم مهم است حتی بعضی از این جملات به قدری داغ است که هیچ وقت نمیتوان آنها را بیان کرد مثلاً از حضرت باقرالعلوم صلوات الله علیه چند جمله رسیده است درحالی که نمیتوان هیچ یک از این جملات را در مجالس بیان کرد. بنده تا به حال آنها را بیان نکردم؛ یعنی اتفاقاً اگر فردی به دنبال این است که جمله بیان کند تا مستمع را (از غم) آتش بزند، در روایات وقایعی بیان شده است که در جاهای دیگر وجود ندارد منتها بیان آنها احتیاط لازم دارد چون عرض کردیم که یکی از مقدمات روضه «اخلاص» است و فرد شک میکنید که هدف از بیان این جملات «همراهی مستمع» یا «عرض ادب به پیشگاه اهل بیت علیهم السلام» است. بیان بعضی از جملاتی که از حضرت باقر العلوم صلوات الله علیه رسیده است، جرئت بالایی لازم دارد.
یکی از مظانِ مکتوباتِ مقاتل؛ منابع روایی هستند.
بنده عرض کردم که در کتاب «کامِلُ الزّیارات» گزارههای زیادی وجود دارد و در جلسهای بدان پرداختیم. در آثار شیخ صدوق رحمه الله علیه، کتاب «کافی» شریف و سایر کتب هم مقتل روایی وجود دارد.
افرادی هم این مقاتل روایی را برای افرادی که حوصله یا توان جستوجو در آثارِ مختلف را ندارد، جمع کردند. کتبی در این زمینه داریم مثلاً آقای محمد صحتی سرد رودی، مقاتل روایی شیخ صدوق رحمه الله علیه را با استفاده از آثار و احادیثی که در منابع مختلفِ شیخ آمده است را با عنوان «مقتل الحسین علیه السلام به روایت شیخ صدوق قُدِّسَ سِرُّه» جمعآوری کرده و چاپ شده است.
بزرگوار دیگری (محسن حنیفی) نقل های معتبر و غیر معتبرِ از حضرات معصومین علیهم السلام را با عنوان «حسینیه مأثور» جمعآوری کرده و چاپ شده است. منظور او از واژه «مأثور» سخن روایت شده از معصوم است.
امثال این کتب که روایات روایی مقتل را جمع آوری کردند، زیاد است.
کتاب «مقتل معصومین صلوات الله علیهم» سه مجلد است که یکی از مجلدها راجع به مقتل حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه است.
«منابع تاریخی قابل اعتناء» یکی از مظان مقتل خوانی
مظان دیگرِ مقتل خوانی «منابع تاریخیِ قابلاتکا» است مثل کتابِ «وقعه الطف» که بازسازی شده اخبار أبو مِخْنَف لوط بن یحیی الغامدی الأزدی است.
به جهت اهمیت آن دقایقی راجع به آن صحبت میکنم. بنده بنا ندارم که مقاتل را معرفی کنم چون معمولاً عمده مخاطبین ما بزرگوارانی هستند که مایل هستند که زودتر به بحث برسند و حق هم دارند، باید بحث کاربردی باشد لذا عرض کردم که افرادی روایات مقتل را جمعآوری کردند، حال اینکه آیا همه روایات را جمعآوری کردند یا خیر، ممکن است روایتی را از قلم انداخته باشند ولی غالب روایاتِ مقتل را مرقوم کردند.
کتابِ «وقعه الطف» تألیف مورخی است که اواخر قرن یک به دنیا آمده است و در نیمه قرن دو (سال ۱۵۷ هجری) از دنیا رفته است. منابع قدیمیتر از این کتاب هم وجود داشته است ولی کتابی به دست ما نرسیده است بلکه تکمضراب و گزارشهای در بعضی از آثار وجود دارد. کتاب «وقعه الطف» هم به دست ما نرسیده است.
أبو مِخْنَف؛ شیعه عراقی است؛ یعنی شیعهِ اعتقادی نیست منتها مورد اعتمادِ شیعیان بوده است. نجاشی (عالم برجسته شیعه) راجع به أبو مِخْنَف میگوید که شیعیان زمانی که آثار او را میخوانند، اطمینان پیدا میکنند. این جمله به معنای صحت تمامی روایاتی که از او در کتب نقل شده است، نیست.
علماء همه آنچه در کتاب «الکافی» شیخ کُلِـینی رحمه الله علیه که به قول نجاشی «و کان أوثق الناس فی الحدیث و أثبتهم.۴ أوثق الناس نه ثقه.5 است، قبول ندارند. خود ایشان دروغ بیان نمی کنند ولی ممکن است در روایتی که ایشان مرقوم فرمودند؛ اشکال یا بیدقتی وجود داشته باشد لذا اینکه شیخ نجاشی رحمه الله علیه میگوید: «وقتی شیعیان اثر أبو مِخْنَف را میخوانند، بدان اطمینان میکنند.» وصف این آقا است مثل اینکه ممکن است یک پزشک حاذق، دچارِ اشتباهِ پزشکی شود. اتفاقاً أبو مِخْنَف اشتباهات فراوانی هم دارد و شیعه هم نیست (دلیلی بر تشیع او نداریم). بله! قطعاً او جزو طرفداران حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و اهل بیت علیهم السلام بوده است ولی گزارشی مبنی بر ارتباط وی با امام باقر و امام صادق علیهما السلام نداریم (در دوره این دو امام بزرگوار میزیست).
عمدتاً شیعیان قرن یک و دو یا به زیدیه. ۶ نزدیک هستند یا عقیده دارند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه از بعضی یا از اصحاب بهتر بودهاند! زمانی شما می فرمائید: «حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در روز غدیر به نَص حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منصوب شدند.» ولی زمانی می فرمائید: «حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه برترین بودند لذا حق با حضرت بود ولی در آخر حق ایشان را ندادند» مثل اینکه در یک انتخاباتی نفر (الف) شایسته تر بود ولی مردم به نفر (ب) رأی دادند و دستور دینی وجود ندارد.
دلیلی مبنی بر شیعه بودن «أبو مِخْنَف» نداریم ولی شیعیان آثار وی را میخواندند و میپسندیدند. کتابِ «وَقعَه الطَف» به دست ما نرسیده است بلکه در کتبهای بعدی ذکر شده است.
اگر در حال حاضر کتاب «مقتلِ ابومخنف» وجود دارد، از این دو حالت خارج نیست؛ یا متأخرین روایات نقل شده از وی را از کتب دیگر بخصوص «تاریخ طبری» جمع آوری کردند و یک مجلد شده است؛ بنابراین کتاب مقتل حاضر که از وی موجود است لزوماً تمام مقتل أبومخنَف نیست بلکه آنچه از وی در آثار بعدی ذکر شده، جمعآوری شده است.
مثلاً عرض کردم که مقتلِ شیخ صدوق رحمه الله علیه از بین رفته است. حال اگر مقتل ایشان را از ایشان را جمعآوری کنید، خیلی کمتر از مقتل أبومخنف میشود چون نقلها از مقتل شیخ صدوق رحمه الله علیه کم است و این امر هم به علت کماهمیت بودن مقتل ایشان نیست بلکه چون کتب نسخ خطی بودند، گاهی از یک کتاب فقط یک نسخه وجود داشته است لذا دیگران بدان کتب دسترسی نداشتند تا از آنها را نقل کنند.
مثلاً معلوم نیست که شیخ صدوق رحمه الله علیه تا پایان عمرِ شریف خود، خیلی از بخشهای کتابِ «کافی» را دیده باشد. زمان آن بزرگواران بسان زمان ما نیست که همه کتب چاپ شده و در دسترس باشند. بسیاری از بزرگان ما در حدود ۱۰۰ ـ ۱۵۰ سال گذشته، مرحوم حاجی نوری با آن همه تضلع. ۷ و کتابشناسی به هند نامه نوشت که آقا! میتوانید کتاب «مَناقِبُ الإمام عَلی بْن أبی طالب (ع) مشهور به مناقب اِبْن مَغازِلی» را برای من پیدا کنید؟ چون چاپ نمیشد ولی حالا بنده ۳ جلد از کتابِ مناقب اِبْن مَغازِلی را در کتابخانه خود دارم؛ یعنی نباید با امروز مقایسه کرد چون چاپ نمیشد و در دسترس نبود.
لذا کتابِ «وَقعه الطف» نقلهایی از أبو مخنف است که در کتب دیگر (مثلاً تاریخ طبری) باقی مانده است و همه نقلهای وی نیست.
کتاب دیگری از أبو مخنف وجود دارد که در قرن ششم جعل شده است. همانطور شعرِ جعلی را به حافظ نسبت میدادند، چون أبومخنف یک مورّخ مشهور بود لذا یک مقتل نسبت به او جعل کردند که خیلی حرفها در آن وجود دارد. این کتاب، کتابِ قابل اعتمادی نیست چون مقتل را به اسم أبومخنف جعل کرده است و نام نویسنده آن هم مشخص نیست. مرحوم شیخ عباس رحمه الله علیه خیلی نسبت بدان کتاب گلایه فرمودند. مثلاً ششماهه بودن حضرت علیاصغر سلام الله علیه نقل همان مقتل است ولی در کتب دیگر مشخص نیست که سنِ مبارک ایشان یک روزه یا یک ساله یا رضیعه است لیکن چون این مقتل به اسم أبومخنف معروف بوده است، خیلی نقل «شش ماهه» در ۲۰۰ سال اخیر بین ما رواج پیدا کرده است. لذا این مقتلِ أبومخنف داریم که جعلی است و بسیاری از علماء ما متفطن نشدند که این مقتل جعلی است لذا در آثار خود ذکر کردند.
ممکن است عزیزی بفرماید: آقا! حتی اگر ادعا میکنند که این مقتل جعلی است بالاخره این مقتل قدیمی بوده و در قرن شش مکتوب شده است، لابد مردم آن روزگار چنین نقلهایی راجع به حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بیان میکردند. بله! چهبسا بتوان برخی از گزارههای آن مقتلِ جعلی را هم (با شروطی که عرض شد) به عنوان یک «نقل» بیان کرد لیکن اینکه با ضرس قاطع بیان کنیم که این مقتل متعلق به أبومخنف (وی از متقدمین و مورخ قرن ۲) است و قصد داشته باشیم که برای این مقتل ترجیح قائل شویم که این نقل تقویت شود؛ صحیح نیست.
کتابِ مقتل أبومخنف که در حال حاضر موجود است و منابعِ تاریخیِ قدیمی از آن ذکر شده است؛ خیلی مختصر است لذا این کتاب، پیشنهاد ما برای روضهخوانی نیست چون مکرراً عرض کردم که روضهخوانی جزو تاریخ نیست. اگر به بنده بفرمایند که کتابِ تاریخی برای بررسی و تحقیق راجع به حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه معرفی کن، اولین کتابی که معرفی میکنم این کتاب است اما اگر بفرمایند که برای روضهخوانی کتابی معرفی کن، دیگر این کتاب جزو اولین کتب نیست چون خیلی مختصر است.
دلیل اختصار این کتاب هم این است که برخی گمان میکنند: «همیشه منابع قدیمی مختصر بوده است و در منابع متأخر به بسط آن پرداختهاند.» نخیر! چون اولاً خودِ این کتاب به طور کامل به دست ما نرسیده و ثانیاً بنای وی بر تَفضیلات (جزئیات) نبوده است بلکه بنا و هدف وی بر تاریخ است لذا از آنجایی که بسیاری از مباحث برای وی اهمیت نداشته، تلخیص نموده است یا از روی مُلَخص نقل کردند.
بنده یک مورد از آن مقتل را میخوانم. در مقتلِ أبومخنف راجع به قمر منیر بنی هاشم صلوات الله علیه فقط همین گزارش وجود دارد: إِنَّ اَلْعَبَّاسَ بْنَ عَلِی [عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ] قَالَ لِإِخْوَتِهِ مِنْ أُمِّهِ: عَبْدِ اَللَّهِ، وَ جَعْفَرٍ، وَ عُثْمَانَ. ۸ حضرت عباس صلوات الله علیه به برادرانِ مادری خود (جنابِ عبدالله، جعفر و عثمان سلام الله علیهم اجمعین) فرمود: یا بَنِی أُمِّی تَقَدَّمُوا حَتَّی [أَرْثِیکمْ] فَإِنَّهُ لاَ وَلَدَ لَکمْ! فَفَعَلُوا [وَ تَقَدَّمُوا فَقَاتَلُوا قِتَالاً شَدِیداً حَتَّی] قُتِلُوا رَحِمَهُمُ اَللَّهُ – ای فرزندان مادرم، شما پیشتر به میدان بروید تا [من ارث شما را ببرم] فرزند ندارید [درحالی که من فرزند دارم لذا من وارث شما شوم.] در نتیجه [برادرانش همین] عمل را انجام داده [و پیشتر به میدان رفتند و به سختی مشغول جنگ شدند تا اینکه] به قتل رسیدند [خدا آنان را رحمت کند.[
خُب خودِ حضرت عباس صلوات الله علیه چه شدند؟ ایشان جنگیدند یا خیر؟ هیچ چیزی بیان نکرده است. اصلاً بنای نویسنده بر نوشتن از حضرت قمر بنی هاشم صلوات الله علیه نبوده است یا اینکه از وی نقلی دراینباره نداریم لذا این کتاب (وقعه الطف) مناسبِ روضه نیست.
مکرراً عرض کردم که ما دنبال جزئیات دروغین نیستیم ولی چون هدف و مبنا این کتاب (وقعه الطف) چیز دیگر است لذا مناسب روضهخوانی نیست. بله! همین کتاب روضه مشهور حضرت قاسم بن حسن صلوات الله علیهما را نقل کرده است که همان روضهای است که شیخ مفید رحمه الله علیه آن را نقل کرده است و شما هم آن را شنیدهاید اما راجع به حضرت عباس صلوات الله علیه هیچ نقلی را بیان نکرده است حتی عاقبتِ امر و شهادت ایشان را هم ذکر نکرده است.
چرا بنده این موارد را خدمت شما عرض کردم؟ بدان جهت که چماقی که در منابع متقدم، فلان چیز نیامده است…
اصلاً بنای آن منابع بر این نبوده است که چیزی در آنها ذکر شود.
بنای او بر حرکت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه است؛ حرکت از کجا شروع شد؟ از وقتیکه یزید لعنه الله علیه قصد کرد از حضرت بیعت اجباری بگیرد. تا خاتمه حرکتِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه چه بود؟ بنای وی بر برخی از تفصیلات نیست.
او چه میدانست که در روزگاری به قدری مسئله عزاداری بین شیعیان رشد کند که محرم و صفر را عزاداری کنند و روزهای خاصی را به حضرت قمر بنی هاشم صلوات الله علیه اختصاص بدهند. اگر شما بدانید چنین اتفاقی رخ خواهد داد، نقلها در این زمینه جمعآوری و در صورت لزوم پالایش میکنید.
ما شیعیان (مخصوصاً در تهران) در ده شبِ اول ماه محرم، ده مناسبت عزاداری داریم لذا در برای حضرت سجاد صلوات الله علیه شبی را نداریم که شما روضه حضرت سیدالساجدین صلوات الله علیه در کربلا را در یک مجلد جمعآوری کنید. ما نقلی راجع به فرزندان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بهجز حضرت سیدالشهداء و حضرت قمر بنی هاشم صلوات الله علیهما نقلی نداریم.
اگر به فردی بگویند که مقتلی برای دهه اول محرم بنویس، او راجع به فرزندانِ شهید حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابی صلوات الله علیه و فرزندان عقیل چیزی مکتوب نخواهد کرد چون مناسب دهه اول نیست و مشخص است که در این دهه روضه کدام یک از حضرات بیان خواهد شد.
نویسنده اصلاً درصدد بیان تفصیلات نبوده است اما اگر چیزی در این کُتب موجود باشد، میتوان به عنوان «نقل» بیان کرد کما اینکه عرض کردم روضهِ حضرت علی اصغر و حضرت قاسم صلوات الله علیهما در مقتل وی، بخشی از روضههای مشهور است.
مظان دیگر مقتل «مَقتَلُ الحُسَین علیه السّلام مشهور به مقتل خوارزمی» است. اگر زمانی حوصله داشتید، راجع به اوصاف آن هم جملاتی عرض خواهم کرد. به نظر بنده «مقتل خوارزمی» از مقاتلی است که روضهخوانها باید با آن زندگی کنند.
اگر از بنده بپرسند: این کتاب چقدر از لحاظِ تاریخی دقیق است؟ یک جور پاسخ می دهم. در آن نقل هایی موجود است (با اوصافی که عرض کردم) که میتوان آنها را در روضه بیان کرد.
یک نقل مهم مقتل خوارزمی این است: وقتی تیرِ تیز سه شعبه و مسمومی به سینهِ مبارک حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه اصابت کرد، حضرت دستِ خود را پایانِ محلِ اصابت قرار دادند و زمانی که از خون پُر شد به صورتِ مبارک خود کشیدند (به خون خضاب نمودند) و فرمودند: یَا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنِی فُلَانٌ وَ فُلَان.۹
مرا امروز حرمله لعنه الله علیه به قتل نرساند بلکه آن دستی که به ناروا در مدینه به مادرم اصابت کرد، مرا به قتل رساند.
«مقتل خوارزمی» از جمله مقاتلی است که روضهخوان باید عبارات آن را حفظ باشد.
یکی دیگر از منابع قدیمیِ تاریخی کتاب «لُهوف» است. «لُهوف» از جهت تحلیلِ تاریخی دارای اشکالات بسیاری است چون سید جملات را تغییر داده است منتها اگر بنده برای شما توضیح دهم متوجه میشوید که مورّخ بدان اشکال وارد میکند لیکن از جهت روضهخوانی کار درستی انجام داده است. اصلاً سید بن طاووس رحمه الله علیه مورّخ نبوده است و لذا کتاب روضه نوشته است.
اگر بخواهیم یک کتاب بعنوان مقتل معرفی کنیم…
اگر به بنده بفرمایند که یک کتاب برای روضه حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه معرفی کن، بنده لُهوف را معرفی میکنم، هر چند که از جهت تاریخی هم از مقتل أبومخنف و هم از مقتل خوارزمی ضعیفتر است.
چرا باید «لُهوف» را بخوانیم؟
اولاً سید بن طاووس رحمه الله علیه یک نفس زکیه دارد، کلمات ایشان نور دارد. این موارد تجربی است. بنده به شخصه تجربه کردم که وقتی کلمات «سید بن طاووس رحمه الله علیه» در مجلس بیان میشود، بر روی نفسِ مخاطب اثر میگذارد. این تأثیر قلم سید است. سید؛ جمال السالکین است و یک فرد ویژه است. واژههای «سوپرمن» یا سایر واژگان برای وصف ایشان بیادبی محسوب میشود. «سید بن طاووس» رحمه الله علیه یک فرد حیرتانگیزی است. بله! مشخص است که سید، معصوم نیست و حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین مشخص هستند لیکن نفس عجیبی دارد. تربیت شده است.
بخشهایی که سید، عبارات را تغییر داده است مثلاً فرض کنید «سید» به جهت ادبِ خاص خود نمیتواند عبارات «حسن و حسین» علیهما السلام به کار ببرد بلکه اگر قرار بر بردن نامِ مبارک اسم حسن سلام الله علیه باشد، نمیفرماید: «حسن» بلکه میفرماید: الإمام الحسن المجتبی صلوات الله علیه.
ماجرای بیاناتِ مبارک حضرت زینب سلام الله علیها با حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه که در چند جا نقل شده است؛ وقتی وارد کربلا شدند، قصد توقف فرمودند و متوجه شدند، یک نقل وجود دارد و بعضی در روز وداع (روز عاشورا) هم همین نقل را بیان کردند که حضرت زینب سلام الله علیها به حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه فرمودند: الیوم ماتت أمّی خودِ این عبارت اسراری دارد. افرادی که این عبارت را نقل کردند، فقط نقل کردند اما سید وقتی میخواهد این عبارت را نقل کند، میفرماید: اَلْیوْمَ مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَهُ الزَّهراء وَ أَبِی عَلِی المُرتَضی وَ أَخِی اَلْحَسَنُ المُجتَبی.۱۰ در نقل ادب دارد. مورّخ میگوید: در نقلهای قدیمی این القاب وجود ندارد ولی فردی که روضه بیان میکند که نمیتواند بگوید: «حسن» بلکه میگوید: «الحسن المجتبی صلوات الله علیه».
مورّخان میگوید: سید عبارات از جهت تاریخی دستخوش تغییر کرده است و خیلی پایبند به عینِ متن نیست. لیکن این تغییر به روضهخوانی شما در مجلس ضرر نمی زند.
اشکالات زیادی هم به نسخِ لُهوف برمیگردد که آن را باید در جایی دیگری بحث کرد. بعضی از عباراتِ کتابِ «لُهوف» در بعضی از نسخ وجود دارد درحالی که در سایر نسخ وجود ندارد چون جلسه حوصله تفصیل نسخهای را ندارد، اصلاً وارد آن نمیشوم امّا ضرری به اصلِ موضوع نمیزند.
اگر نقلی با همان ویژگیهای که عرض کردم (خلافِ تاریخ، عقل و عقائد قطعی نباشد) در یکی از نسخ کتاب «لُهوف» باشد با هدفگذاری که انجام شد، میتوان آن را به عنوان یکی از نقلها (البته نه به عنوان نقلِ نهاییِ موردِ تأیید) بیان کرد. بحث «روشی» است.
نکاتی در مورد کتاب «مشهورات بیاعتبار در تاریخ و حدیث»
برادری (مهدی سیمایی) که جوان هم است، کتابی با عنوان «مشهورات بیاعتبار در تاریخ و حدیث» دارد و این کتاب دارای نقاط قوت و نقاط ضعفی است. فصل پنجم کتاب مختص روایاتِ بیاعتبار عاشورایی است. بنده نقل ایشان را که از سید بن طاووس رحمه الله علیه و نقد وی را عرض میکنم. شما متوجه خواهید شد که در کجا خَلط صورت گرفته است.
بنده مختصر عرض می کنم: در یکسالگی حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه، ۱۲ فرشته و هر یک به شکلی بر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمدند. (فرشتگان در این عالم که دارای شکل نیستند بلکه در این عالم به شکلی تَمَثُل۱۱ میکند.) به حضرت گفتند: یا رسول الله! به زودی بلائی که از جانب قابیل به هابیل رسید و وصی حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام را آن شرور به قتل رساند، بر سر فرزندت ـ پسرِ فاطمه ـ میآورند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم فرمودند: خدایا! هر کس حسین مرا (علیه السلام) تنها میگذارد، او را تنها بگذار و او را خوار کن.
نویسنده (مهدی سیمایی) میگوید: این خبر برای اولین بار در لُهوف آمده است و سید در ابتدایی روایت به طور کلی روایت را به محدثان ربط میدهد.
اشکال اول این است که سندِ سید معلوم نیست درحالی که بنای سید بر این نبوده است که کتابِ فقه الحدیث بنویسد بلکه ایشان کتابِ روضه مرقوم فرموده است. این عبارت که «این خبر برای اولین بار در لُهوف آمده است» به بحثِ ما ضرری وارد نمیکند.
اشکال دوم ایشان جالب است و مشخص است که خلطی صورت گرفته است. ایشان میگوید: علاوه بر فقدانِ سندِ خبرِ منفردِ سید، وی در ادامه خبری متعارض خبر فوق ذکر کرده است. در خبر فوق آمده است که «فرشتگان در یک سالگی حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه فرود آمدند» در خبر دیگری، فرشتگان در دوسالگی حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبری رساندند و به ایشان تسلیت عرض کردند. ایشان گمان کردند که سید در نتیجهگیری نهایی بفرماید: بعد از بررسی نهایی مشخص شد در ۱۳ ماهگی حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه خبر تسلیت را به حضرت رساندند.
درحالی که برای سید اصلاً این مسئله مطرح نبوده است بلکه در حال نقلِ اخبار به عنوان نمونه است که بیان کند: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم از خبرِ شهادتِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه مطلع بودند. بنای سید بر جمع و تحلیل نیست بلکه بنای ایشان بر نقل است.
حال شما گمان میکنید که خود سید دو خبرِ متعارض از یک واقعه را بیان کرده است و…کمی هم هوش و فراست برای ایشان قائل باشید.
بسیاری از محدثان ما در یک باب، چند روایت را بیان میکنند که با هم تعارض دارند. نمونه بارز این امر شیخ صدوق رحمه الله علیه است که گاهی در «عِلَلُ الشَّرائِع» چند روایت در یک باب مرقوم میفرماید و بعد میگوید: من هیچ یک از این روایات را قبول ندارم. شیخ قصد داشتند، روایات را بیاورند تا سایرین متوجه باشند که چه نقلهایی مطرح است؛ یعنی لزوماً آنچه شما گمان میکنید، نیست.
مظانِ روایاتِ مقتلِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه به غیر از روایات و احادیثِ اهل بیت علیهم السلام؛ منابعِ تاریخی است.
هشت مقتلی که مورد نیاز روضه خوان است
با تسامح؛ از قدما مقتلِ أبومخنف، مقتلِ خوارزمی، «لُهوف» و «مُثیرُ الأحْزان وَ مُنیرُ سُبُلِ الأشجان» و از متأخرین آثار شیخ عباس قمی رحمه الله علیه (نَفَسُ المَهْموم فی مُصیبَهِ سیّدنا الحُسَیْن المَظْلوم و مُنْتَهَی ألآمال فی تَواریخِ ألنَّبی وَ ألْآل) و مَقتَلُ الحُسَین علیه السلام معروف به مقتل مُقَرَّم جزو منابع تاریخی مقتل هستند.
یک روضه خوان برای اطلاعِ از واقعه کربلا، این چند کتابِ تاریخی و منابع روایی (مثل کامل الزیارات) را داشته باشد، چیزِ دیگری لازم ندارد و قرار نیست که پژوهشی راجع به کربلا انجام دهد. خوب است که همه این ۸ هشت کتاب را در خانه خود داشته باشند و مطالعه کنند.
زمانی که شما این کتب را مطالعه میکنید، خواهید دید که روضههایی را هرگز هیچ روضهخوانی جرئت نمیکند بیان کند. بنده به شما عرض کنم که روضه هیچکسی در عالم حتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه به سنگینی روضه حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه در روز عاشورا نیست.
روضه خودِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه در روز عاشورا که اتفاقاً از همه هم بیشتر نقل شده است (أبو مخنف تا حدی و سید هم در لُهوف بدان به طور مفصل پرداخته است) اصلاً مَقتَلُ الحُسَین علیه السلام است و سایر بزرگواران تبعِ حضرت هستند ولی نمیتوان آن را بیان کرد. خودِ شیعیان باید لحظه شهادت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه را در کتاب «لُهوف» بخوانند. اگر فردی بخواهد بعضی از آن جملات را بیان کند، باید خود را بکُشد و اگر آن عبارات مقاتل (مثلاً لهوف) را بخواند، دیگر حتی نمیتواند عبارات دعای عرفه را ترجمه کند. بسیاری از حقائق (حتی برای غیر از حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه) وجود دارد که هرگز نمیتوان آنها را بیان کرد.
نمونههای زیادی از این حقائق در ذهن من وجود دارد.
امکان بیان این حقائق وجود ندارد؛ یعنی فرد مجلسی پیدا نمیکند که جرئت کند تا چنین حقایقی را بیان کند البته ممکن است فردِ بیادبی پیدا شود و در نقل زیادهروی کند لیکن معلوم نیست که بیانِ این حقایق مورد رضایتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشد. زمانی قصد فرد علمِ به حقیقتِ امر است لیکن زمانی قصد دارد با آن حقیقت مجلسی را اداره کند. من هیچ وقت جرئت نمیکنم بعضی از جملات را عرض کنم.
اصلاً نمیدانم چرا بیانِ ضربات وارده بر حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه حتی سختتر از مقتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه است. باید خودِ فرد مطالعه کند و در خلوتِ خود گریه کند؛ یعنی باید قبلاً خودِ منبری، روضه خوان و مستمع؛ مقاتل را مطالعه کرده باشند و در مجلس فقط بدان اشاره کنند. بنده مجلسی را پیدا نمیکنم که حقِ آن حقائق ادا و ادب رعایت میشود. بخشی از این مقتل همراه با جسارت است. بنده نمیدانم که چرا توان بیانِ این حقائق راجع به حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه وجود ندارد. بنده اصلاً توان بیان ندارم لذا این چند کتابی که اسم بردیم را باید مطالعه کرد.
یک نکته عرض کنم تا برگردم و بحثِ خود را جمعبندی کنم.
بعضی از افراد خیلی تساهل (سهل گیری) دارند…
بنده نمونههای از مظانِ مقاتل را نام بردم مثلاً روضهای از حضرت قمر منیر بنی هاشم صلوات الله علیه در «مَناقِبُ آلِ أبی طالب» ابن شهرآشوب رحمه الله علیه وجود دارد که اتفاقاً بسیار هم مهم و مؤدبانه است لیکن منابعی که عرض کردم؛ منابعی هستند که اختصاصاً راجع به حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه نوشته شده است.
روضه باید از مظانِ مقتل نقل شود
بنده که عرض میکنم که باید از مظانِ مقتل نقل شود، ممکن است بنده اطمینان بکنم و از مظانی نقل کنم لیکن شما سختگیرتر از بنده باشید و اطمینان نفرماید یا برعکس!
مثلاً بنده هیچ وقت از شیخ جعفر شوشتری اعلی الله مقامه الشریف و رحمه الله علیه (ایشان مرجع تقلید بودند و نسخه رساله عملیه ایشان موجود است) روضه نقلی نمیکنم چون حدس میزنم که شاید ایشان، خود چیزی دیدند که اینطور بیان کردند درحالی که در منابع مکتوب نیست. هیچ هم بعید نیست که ایشان به عینِ مشاهده فرموده باشند منتها بنده نمیتوانم اطمینان بکنم و از آن روضهها نقل کنم. هیچ جسارتی هم نمیکنم ولی هیچ اشکالی ندارد که اگر ذاکر یا روضه خوان به بیانات شیخ جعفر شوشتری اتکا کند، بهدقت از ایشان روضه نقل کند و بفرماید که شیخ جعفر شوشتری اینطور فرمودند.
اینجا (اعتمادِ به مظانِ مقاتل و نقلقولهای موثق) ممکن است که محلِ اختلاف باشد؛ مثلاً شما از یک عالم متأخری روضهای که در منابع هم وجود دارد را نقل کنید. یکی از مشکلاتی که امروز داریم این است که فرد میگوید که از استاد خود چیزی شنیدم ولی هر چه در منابع جستوجو میکنیم، چنین چیزی را یافت نمیکنیم. واقعیت این است که زمینه جعل و دروغ زیاد است.
به قدری حرفِ غیردقیق بعضی از کتب و بعضی از افراد غالب است که انصاف نیست که نقل آنها را مظان قرار دهیم مثل «اَلدَّمْعَهُ السّاکِبَه فی أحْوالِ النَّبیّ و العِتْرَه الطّاهِرَه»، «مِنهاج الدُموع»، «تَظَلُمُ الزّهراء من اهراق دِماء آلِ العَباء» و…آثاری که متأخرین مکتوب کردند، به قدری حرفِ غیردقیق دارد که انصاف نیست فرد بدانها اعتماد کند.
کتاب «گریزهای مداحی» تألیف شاعر بزرگواری (علی اکبر لطیفیان) است که شعرهای خوبِ زیادی دارد، زحمت کشیده است و حرفهای خوبی هم در این کتاب موجود است. ایشان سعی کرده است در کتاب خود مستند هم بیاورد ولی گاهی سند؛ سند نیست. اجازه بدهید که نمونه آن را عرض کنم.
مثلاً در زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه طیبه روزی اصحابِ آن حضرت دیدند که آفتابِ عالم از کوه بالا نیامد، متحیرانه خدمت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند و علت برنیامدن آفتاب را سؤال کردند، حضرت فرمودند که به حجره نوردیدهام ـ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ـ بروید و بگوید که سر زینب (سلام الله علیها) را بپوشان تا آفتاب از کوه سر برآورد. (منبع: انوار المجالس)
اصلاً نمیتوان به کتاب «انوار المجالس» استناد کرد. فراوان از این موارد داریم.
مثلاً ابو عبدالرحمن سُلَمی نیشابوری صوفی به یکی از فرزندانِ امام حسین علیه السلام سوره مبارکه حمد را تعلیم داد، وقتی آن کودک آن سوره را نزد پدرِ خود تلاوت کرد، حضرت هزار دینار و هزار جامه نو به معلم عطاء کرد و دهان او را پُر از دُر نمود و گفت: حقِ تعلیم او چگونه با این چیزها ادا میشود؟! (منبع: اکلیل المصائب فی مصائب الأطائب)
اصلاً کتاب «اکلیل المصائب فی مصائب الأطائب» سندیت (اعتبار و اصالت) ندارد. کتب «اکلیل المصائب فی مصائب الأطائب» و «انوار المجالس» بسان روضهخوانی هستند که از خود چیزهایی را نقل میکنند منتها مکتوب کردند و اسم عربی بر آن نهادند درحالی که اصلاً آنها کتاب نیستند!
قدیمیها از چندین کتابِ کمی که در دوران قاجار نوشتند، نقل میکردند لیکن الآن دست زیاد شده است! آدم که نباید به صرف اسم کتاب به شخصی که حتی یکبار «لُهوف» را نخوانده است، استناد کند. مثلاً اکلیل المصائب فی مصائب الأطائب! اسم کتاب عربی هم است، چه بسا اصلاً آن فرد مسلط به زبان عربی بوده و متن کتاب را هم به زبان عربی هم برگردانیده باشد لیکن این مقتلِ قدیمیِ عربیِ مستند نیست.
اگر در کتب قاجار جستوجو کنیم، به سختی میتوانیم کتبی پیدا کنیم مثلاً کتاب «قَمْقامِ زَخّار وَ صَمْصامِ بَتّار» فرهاد میرزا معتمدالدوله که کتابِ خوبی هم است متعلق به دوران قاجار است.
هیچ کتابی بجز قرآن کریم معصوم نیست چون توسط معصوم تألیف نشده است. گرچه روایتی از حضرات معصومین علیهم السلام موجود است لیکن کتابی از خودِ حضرات معصومین علیهم السلام به ما نرسیده است. اگر دستخطِ شخصِ حضرت باقرالعلوم صلوات الله علیه به ما رسیده بود، بر روی چشم خود قرار میدادیم و قطعاً آن دستخط هم فاقد خطا بود.
کتاب «قَمْقامِ زَخّار وَ صَمْصامِ بَتّار» کتاب خوبی است (هر چند اشکالاتی دارد.) و صاحبِ دقت است. هر چیزی را هر جایی نقل نمی کند.
اینکه بنده عرض میکنم که مقاتل از مظان خود نقل شوند، زمانی شما مشاهده میکنید که یک شخصیت ویژه وجود دارد و لذا از او نقل میکنید اما جلسه پیش عرض کردم که بنده مجتهدِ مسلّم میشناختم (نمیتوانم نام ببرم) که به قدری در روضهخوانی تساهل داشت که در روضهخوانی حتی از یک فرد عادی هم نقلهایی ضعیفتری بیان میکرد. نمیتوان از بیانات شخصی به صرف اینکه در تخصص دیگری آیت الله است در روضهخوانی استفاده کرد چون نه تنها حرف دقیق نیست بلکه غلط است.
اهمیتِ «گریز» در روضه
لذا گریز زدن به قول نویسنده (علی اکبر لطیفیان) در سیره اهل بیت علیهم السلام وجود داشته است. ایشان هم گریزهای خوبی را ذکر کرده است. اگر بنا بر گریه باشد، یکی از ابزار آن «گریز زدن» است. در روضه بنا بر این است که ذهن مخاطب به واقع نزدیک شود.
حضرت حَمزه بن عَبدالمُطَّلِب صلوات الله علیهما به شهادت رسید در حالی که بدن مبارکِ (بینی، لبها، گوشهای مبارک) ایشان مُثله شده بود. سینهِ مبارک ایشان را باز کرده بودند. وقتی جنگ در اُحد به پایان رسید و افراد مشغول جابهجایی ابدانِ مطهر شهداء سلام الله علیهم اجمعین شدند، خبر رسید که صفیه ـ خواهر حمزه و عمه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ـ میآید. بلافاصله رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور فرمودند، پارچهای بر روی حضرت حمزه صلوات الله علیه کشیدند. جوانانِ انصار صف در صف ایستادند و هر چه صفیه تلاش کرد، نتوانست بدنِ مبارک حضرت حمزه صلوات الله علیه را ببیند.
شما الآن برای حضرت حمزه صلوات الله علیه گریه نمیکنید بلکه برای حضرت مَوْلَی الْکوْنَین اَبی عَبْدالله الْحُسین سلام الله علیه گریه میکنید. این گریز است. اتفاقاً جزو تمیز خواندن روضه هم است چون قرار بر این بود که ذهنِ مخاطب به سمت آن مظلومیت اصلی برود. بدین روش به سمت آن مظلومیت اصلی خواهد رفت و کفایت میکند.
نویسنده در ابتدای کتاب حرف خوبی میزند و میگوید: «در سیره اهل بیت علیهم السلام گریز زدن داریم» و درست هم بیان میکند.
جلسه قبل هم عرض کردم که وقتی فرزندِ حضرت قمر منیر بنی هاشم صلوات الله علیه به خدمت حضرت سیدالساجدین سلام الله علیه شرفیاب شد، حضرت فرمودند: وقتی حضرت حمزه ـ اسدالله و اسد رسول الله ـ صلوات الله علیه به شهادت رسید باوجود اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه حضور داشتند، سختترین لحظه برای حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله وسلم بود. بعد فرمودند: رَحِمَ اَللَّهُ اَلْعَبَّاسَ ۱۲
یکی از جاهایی که کار را برای هنرمندی روضه خوان که قصد انجام وظیفه دارد، آسان میکند اتفاقاً مطالعه تاریخ است. بنده قبلاً هم این را عرض کردم.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه درحالی که هنوز شوهرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه نیستند، فواطم (فَاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ)، وَ أُمِّهِ فَاطِمَهَ بِنْتِ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ، وَ فَاطِمَهَ بِنْتِ اَلزُّبَیرِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ) را به مدینه میآوردند و حضرت عجله هم داشتند. بلدِ راه هم عجله داشت چون اگر کفارِ قریش وی را میگرفتند، به او آسیب میرساندند. این مُخَدَرات بر روی شتر نشسته بودند درحالی که بَلَدِ راه سعی میکرد آن بزرگواران را با سرعت سیر دهد. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه تشریف آوردند و فرمودند: اُرْفُقْ بِالنِّسْوَهِ یا أَبَا وَاقِدٍ.۱۳ آرام! خانم هستند.
گزارش دیگری داریم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سفری در حال حرکت بودند (روضه را باز نمیکنم، فقط قصد اشاره دارم). شتربان کمی عجله میکرد. (در کتب ادبی به عنوان ضربالمثل آمده است ولی گریز است و اتفاقاً هیچ خلافگویی هم در آن وجود ندارد.) حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند: رِفْقاً بِالْقَوَارِیرِ.۱۴ حضرت خیلی زیبا فرمودند. واژه قَوَارِیرِ جمع قاروره به معنای شیشهها است. کأنّه یعنی بار تو شکستنی است و باید آرامآرام آنها را بیاوری. (بنده باز هم روضه را باز نمیکنم).
«گریز» خیلی از ابزاری است که خیلی به روضه خوان کمک میکند لیکن خود گریز نمیتواند از کتبی همچون «منهاج الدُموع»، «أنوار المجالس» و امثال این کتب باشد بلکه باید کتب و منابع معتبر گریز زد. اتفاقاً موارد گریز فراوان هم هستند. اینها هنر آن هنرمندی است که باید خدا به وی عنایت کرده باشد.
منظور ما از مظانِ مقاتل؛ منابعِ تاریخیِ قابلاتکا به صورت نسبی یا روایات هستند. نه اینکه هرکسی، هر چیزی را هرجایی نقل کرد، مظان قرار دهیم.
در گریز دست گوینده فراختر است چون اصلاً لزومی ندارد که به اصلِ موضوع اشاره مفصل کند اما همین گریز نباید از نقلهای بیاعتباری (مثل اینکه همه منتظر طلوع آفتاب هستند، چرا آفتاب طلوع نمیکند؟) باشد. اصلاً ما هیچ گزارشی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به حضرت زینب کبرا سلام الله علیها پیدا نکردیم. یک تحلیلی هم داریم و آن هم این است که نباید حضرت زینب کبری سلام الله علیها خیلی به چشم میآمدند و ویژه مینمودند چون اگر در کربلا میدانستند که ایشان چه شخصیتی هستند، حضرت را به قتل میرساندند. کما اینکه حضرت سیدالساجدین صلوات الله علیه هم به چشم نمیآیند و تلألؤ ندارند. گزارشهای داریم که در کربلا، دختربچههایی را به قتل رساندند.
اگر میدانستند که حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت زین العابدین سلام الله علیه در کوفه و شام چه خواهند کرد…
ما از ائمه اطهار علیهم السلام تا حضرت زین العابدین صلوات الله علیه هیچ عبارتی راجع به حضرت زینب کبری سلام الله علیها نداریم بلکه عباراتی از حضرت زین العابدین صلوات الله علیه راجع به حضرت زینب کبری سلام الله علیها داریم و پیشتر نداریم. تحلیل ما این است که نباید حضرت زینب کبری سلام الله علیها به چشم میآمدند.
لذا اینکه آفتاب طلوع نکرد…اصلاً نقلِ این عبارت چه سودی دارد. جلسه پیش از کتاب «کامِلُ الزّیارات» خواندیم که عظمت حضرت زینب کبری سلام الله علیها در این است که اتفاقاً در آن مصیبت عظمی به حضرت سجاد سلام الله علیه تسلیت میفرماید.
لذا خیلی از گزارشات گریزها مثل اینکه فرض بفرمائید: حضرات از کودکی با هم بودند، هیچ سه روزی جدا نمیشدند، شرط ازدواج برای عبدالله بن جعفر گذاشتند و…اصلاً چنین عباراتی نداریم. نیازی هم بدان نداریم.
فرض کنید ما بدانیم که الآن حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی لتراب مقدمه الفداء در تهران زندگی میکنند، هیچکس آرام نمیگیرد تا ایشان را پیدا نکند.
حال عشقِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها نسبت به حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه؛ یک عشق واقعی و غیرقابل وصف است ولی اتکا بدان قصه کار را خراب میکند چون فرد در حال روضهخوانی باید اخلاص داشته باشد و خلافِ واقع بیان نکند. اثر را کم میکند.
بعضی از اولیاء خدا که ما دیدم که با کوچکتر عبارت حتی زمانی که اسم حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بیان میشود، گریه میکنند چون برای عرض ادب در پیشگاه حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه روضه با چیز دیگری نیامیختند لذا نیازی ندارد مکرراً حرف نو بشنوند. خدا رحمت کند مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی رحمه الله علیه را، بروید و ببینید که چند نوع روضه حضرت علی اصغر سلام الله علیه خواندند لیکن خود ایشان در هنگام روضهخوانی در حال سوختن هستند لذا مخاطب هم تحت تأثیر قرار میگیرد.
نقدی به یکی از فرمایشات شهید مطهری رحمه الله تعالی علیه
گاهی ما میخواهیم اشکال خود را در عبارتپردازی رفع کنیم، ممکن است یک جلسهای با این عبارات بشود لیکن اصلِ کار خراب میشود. شهید مطهری رحمه الله علیه عبارتی دارند که به نظر بنده بخشی از آن درست است و به بخشی از آن میتوان اشکال وارد کرد.
شهید مطهری رحمه الله علیه میگوید: مردم در مجالس عزاداری دو نقطه ضعف دارند…ایشان میفرماید: من چند سال است که دیگر من منبر نمیروم و بحثهای من محصور است به همین جلسات محدودی که در اینجا (انجمن مهندسین و فلان) بحث میکنم. چرا؟ اینجا نقطه اشکال ما به شهید مطهری رحمه الله علیه است، شما باید اصلاح میکردید نه اینکه جلسه روضه را ترک کنید. شما باید میآمدید، جلسه علمی بحث میکردید و در آخر هم روضه درست میخواندید نه اینکه جلسه روضه را ترک کنید البته شاید ایشان بفرمایند که دیگر مرا دعوت نمیکردند، نمیدانم…
یکی از اشکالات مجالس عزاداری این است که مستمع، صاحبِ و مؤسس جلسه به دنبالِ ازدحام جلسه هستند. این حرف صحیح است. دو آفت جدی برای جلسات وجود دارد. آفت اول اینکه تعداد افراد مهم باشد درحالی که حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه در کربلا برای آن اشقیاء منبر رفتند درحالی که آنها هل هله کردند و مخاطب فقط یک یا دو نفر از جمله جناب حُر سلام الله علیه بوده است. گاهی حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه در مسیر تشریف بردند و فقط با یک مخاطب صحبت فرمودند! امام برای آن یک نفر منبر رفتند. این یکی از آفتهای جدی جلسات است که اگر مجلسی شلوغ شد، گمان میکنیم که قبول شد و اگر جلسه خلوت بود، گمان میکنیم که جلسه بدرد نمیخورد! اتفاقاً زمانی که فرد از خلوتی جلسه سرشکسته میشود و پیش خود میکند که وظیفه خود را خوب انجام ندادم، ممکن عنایتِ صاحبِ جلسه بیشتر شود.
فردِ روضه خوانِ ویژهای در همین تهران نقل میکرد که من مجلسی برگزار کردم، خلوت بود و یک روز هر چه نشستم، هیچکس نیامد. یک ساعتی که گذشت و دیگر هیچکس نیامد، در را بستم. چای را هم خاموش کردم و بعد دیدم که در میزنند، رفتم جلوی در و دیدم یک بانوی میفرماید: برای روضه آمدیم. گفتم: روضه تعطیل است. فرمودند: نخیر! روضه تعطیل نیست، ما را روضه را برپا کردیم. از این حقایق راجع به اولیاء خداوند متعال بسیار است.
اگر فردی گرفتارِ جمعیت باشد، باید حرفِ خود را متناسب با جمعیت بزند. یکی از رفقا دو هفته پیش به اینجا آمد و گفت: یا بحث «مقتل شناسی» را عوض کنید یا من دیگر نمیآیم چون جذاب نیست. عرض کردم: آقا! شما چند جلسه تشریف نیاورید تا بنده مباحث خود را عرض کنم و بعد از اتمام این بحث تشریف بیاورید چون بنده باید این بحث را عرض کنم. کجا به جز جلسه این مباحث را بیان کنم؟ دانشگاه که ربطی به این موضوعات ندارد، اتفاقاً جای این مباحث در هیئت است. بنده معتقدم که جای بحث علمی در هیئت است.
حال چند نفر میفرمایند: الحمدالله به قدری جلسات خوب وجود دارد که یک هیئت دیگر میرویم. اگر بعداً موضوع بحث را پسندید، تشریف میآورند و قدوم آنها بر چشم ما است.
بله! گوینده وظیفه دارد که به مخاطب توجه کند اما اگر در جایی مبحثی اصل است، باید بیان کند. اگر بنای فردی بر مخاطب باشد؛ باید آنچه مخاطب دوست دارد، بیان کند. مثلاً جلساتی وجود دارد که وقتی شما اسم اهل بیت علیهم السلام را میبرید، فضا را به جهتی میبرند که شما فضائل بیان کنید درحالی که شما قصد دارید موضوع دیگری را بیان کنید. بعد از چندین سال مشاهده میکنید که آن جلسه رشدی نکرده است چون کاری کردند که فقط آنچه دوست دارند را گوینده بیان کند، گوینده هم برای اینکه مجلس گرم باشد همان چیزی که آنها دوست داشتند را بیان کرده است.
اگر شما در روضه حضرت قمر منیر بنی هاشم صلوات الله علیه روضه را به عبارت « یا اَخا اَدرِک اَخاک» ۱۵ وصل کنید، مستمع با شما همراهی خواهد کرد چون این عبارت را شنیده است اما اگر عبارت دیگری بیان کنید (که به نظر بنده درستتر است) مستمع متعجب میشود و ممکن است که کمی جلسه سرد شود. حالا جلسه را گرم کنیم یا آن عبارت درستتر را بیان کنیم؟
این سخنِ شهید مطهری رحمه الله علیه صحیح است که میفرماید: ازدحام جمعیت و گرمی جلسه برای صاحبِ جلسه، هیأتدار و حتی مستمع مهم است.
جلسه حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه حتماً باید گرم باشد و این گرمی هم باید ناشی از درون باشد اما فریاد زدن ملاک پذیرش نیست! ازدحام و فریاد زدن سبب میشود که حتی افرادی که پارچه بر سر خود بستهاند، حرفهای بزند که از کله منار اسفناج سبز میشود چون مخاطب عوض میشود و دیگر در جلسه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیست. حالا دیگر قیمت گوینده به این است که چقدر از مستمع «بهبه» میگیرد.
این قسمت از کلامِ شهید مطهری رحمه الله علیه صحیح است. این کار هم سخت است که روضه خوان هم روضه بخواند، هم توجه نکند که تعداد جمعیت چقدر است و فریاد زدن جمعیت هم برای وی مهم نباشد البته تأثیر خود را خواهد گذاشت. مثلاً نحوه بیان بنده زمانی که همه مستمعین خواب باشند با زمانی که هوشیار هستند، متفاوت است یا جذاب بیان کردن بنده در خوابوبیداری شما تأثیرگذار است ولی به صورت کلی این یک آفت بزرگ است که شهید مطهری رحمه الله علیه آن را بیان میکند منتها در آخر یک تحلیلی بیان میکنند که بنده قبول ندارم؛ یعنی کلامِ صحیحی است لیکن ایشان مثال خوبی نزدند.
ایشان میفرمایند: نقطه ضعفِ دوم عوامالناس در مجالس عزاداری که خوشبختانه باید بگوییم کمتر شده است، این مسئله شور و واویلا به پا شدن است.
آقا! شور درست است لیکن ملاک نیست. امام صادق صلوات الله علیه برای یک ناله گریه کننده، دعا فرموده است. اگر حواسِ فردی که گریه میکند به امر امام صادق صلوات الله علیه باشد، این شور به غیر از اینکه عبادت است، خیلی هم صحیح است. بله! ملاک پذیرش نیست.
بعد ایشان میفرمایند: باید حتماً منبری در آخر ذکر مصیبت کند و در این ذکر مصیبت هم نه تنها فقط مردم اشک بریزند بلکه باید مجلس از جا کنده شود!
ایشان قصد دارند که مثالی بزنند تا نشان دهند که شور و حال ملاک نیست لذا میفرماید: چرا حتماً باید در جلسه روضه بخوانند؟
خُب آقا! چرا روضه نخوانند؟ چرا در جلسهای که یک ساعت بحثِ اعتقادی مطرح میکنید و معرفت ارائه میدهید، در آخر نباید این بحث معرفتی را با عاطفه گره بزنید که اتفاقاً این معرفت در جان آنها عمق پیدا کند؟ چرا؟! اشکال ما به شهید مطهری رحمه الله علیه و رضوانه و امثال ایشان این است که کسی میتواند در مقتل و روضهخوانی اصلاح ایجاد کند که شور و حرارت شخصِ خودش از مستمعین بیشتر باشد. هر وقت روضهخوانی که خود در گریستن از مستمعین گرمتر است وارد اصلاح شود، این اصلاح تأثیرگذار خواهد بود وگرنه مقابله ایجاد میکند.
یک بزرگواری برای اینکه با ماجرای محسنیه مقابله کند، چند جمله گزاف راجع به حضرت محسن علیه آلاف التحیه و الثناء عرض کرد و خلافِ نظر او محسنیه برای مقابله با او رواج پیدا کرد کما اینکه مدتها مسئولِ پژوهشِ بنیاد دِعبِل خُزاعی که متعلق به مداحان است، کسی بود که دو هزار به این روضهها اعتقاد ندارد. با شیوه اصلاحی صورت نمیگیرد و اگر کسی واقعاً به دنبال اصلاح در روضهخوانی است…این تعبیر که عوام الناس حتماً باید در آخر جلسه گریه کنند، تعبیر درستی نیست. اولاً اگر بنا بر سیره علماء است؛ عوام الناس اینگونه نیستند بلکه مراجع هم همینطور هستند، عوام الناس اینگونه نیستند بلکه اگر فرصتی پیش میآمد، ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین هم همینطور بودند. این خوب نیست که ما خودمان عالم باشیم و سایر مردم عوام باشند و ثانیاً شما مجلس برگزار کنید و روضه بخوانید ولی خوب روضه بخوانید. اگر فریاد هم نزدند، نزدند. ملاک فریاد زدن نیست!
شما با این ادبیات ضد روضه تلقی میشوید، بنده عرض نمیکنم که ضد روضه هستید بلکه شهید مطهری رحمه الله علیه خیلی خوش اشک بودند اما شما با این نوع بیان، ضدِ روضه تلقی میشوید و لذا حرف شما خریدار نخواهد داشت.
حرف شما صحیح است ولی مثال اشتباهی برای کلامِ صحیح خود به کار بردید! معلوم است که این مثال بر روی خود شما هم اثر گذاشته است که میفرماید: من چند سالی است که دیگر منبر نمیروم بلکه مجالس علمی شرکت میکنم. نتیجه شرکت شما در مجالس علمی چیست؟ نتیجه این عمل این است که شما از طیف دینداران فاصله میگیرید و لذا اصلاً کلام شما را نمیشنوند تا ببیند این کلام خوب است یا خیر.
بنده مقدار کمی تجربهدارم. جلساتی که حرفی زده باشم که در فردی تأثیر گذاشته باشد، هیچ وقت جلساتِ درسِ دانشگاه نبوده است بلکه وقتی ساده شده همان مبحث را در یک جلسه اهل بیت علیهم السلام عرض کردم، بعداً تأثیر کلام را در فردی دیدم.
ماجرای تأثیر و تأثُر که فقط گفت و شنید نیست. مجلس با روضهخوانی شما به عبادت تبدیل میشود. روضه خوان باید بداند که روضهخوانی بسان نمازخواندن است. شما مگر در نماز هر چیزی اضافه میکنید؟ مثلاً اگر حال خوشی در نماز به شما دست دهد، یک بیت شعر به عبارت «سُبْحانَ رَبِّی العَظِیمِ وَبِحَمْدِهِ» رکوع اضافه میکنید؟ نماز است. اگر شما باور کنید که شنیدن یا خواندن روضه حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه عبادت است، اتفاقاً حواس خود را جمع میکنید که عبادت خراب نشود. این را باید ترویج کرد منتها چرا اصل آن را بزنیم؟
ـ یکی از مصیبتهایی که الحمدالله کمتر شده است این است که شور و واویلا…
آقا! کاش همه جلسات حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه حقیقتاً (نه ادا) شور و واویلا داشت. یکی از مشکلات بزرگ ما این است که گاهی اصلاح گران در عرصههای مختلف، اهلِ آن موضوع نیستند و لذا اثر نمیگذارد.
بنده هر جلسه اعتذار میکنم که این بحث هم سخت است (بنده برای بیان هر جمله چندین بار شک میکنم که عرض کنم یا خیر) و هم جذابیت ندارد. بعضی از بحثها جذابتر است ولی بد نیست که یکبار این مباحث واکاوی شود.
روضه حضرت قاسم سلام الله علیه
امروز روز عید قربان است. قصد داشتم که روضهای دیگری بخوانم ولی خیلی به کرمِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه امیدوار هستم. ان شاء الله امروز امام حسن مجتبی علیه آلاف التحیه و الثناء به ما نگاه کند.
حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام که جزو انبیائی است که ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین به ما فرمودند که به شما میتوان مستقیماً «علیه السلام» عرض کرد.
«إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُک».۱۶ عُرفا بحث کردند که نداریم که در خواب به ایشان امر شده باشد که «یا ابراهیم اذبح ابنک» بلکه إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُک حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام به پسرِ خود فرمودند: ای فرزندم، من در عالم خواب چنین میبینم که تو را ذبح (قربانی) میکنم.
خواب پیغمبران هم بسان وحی است. بحثِ مفصلی بین عرفا وجود که آیا در این واقعه به حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام امر شد یا نشد؟ آیا این مکاشفه صادقه بود یا خیر؟ بحث کردند.
اولاً وجودِ مبارکِ حضرت ابراهیم علیه السلام خیلی شخصیت عجیبی است. زندگی ایشان یک گریزی برای روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دارد که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: کانَ إِبْرَاهِیمُ عَلَیهِ السَّلاَمُ أَبِی غَیوراً وَ أَنَا أَغْیرُ مِنْهُ.۱۷ ابراهیم پدرم غیور بود و من از او غیورتر هستم.
حضرت ابراهیم علیه السلام خیلی برای ما زحمت کشیده است. اگر میخواهیم بدانیم که چقدر منت حضرت ابراهیم علیه السلام بر سر ما است، بدانیم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: یا عَلِی أَنَا دَعْوَهُ أَبِی إِبْرَاهِیمَ.۱۸ من دعای مستجابِ پدرم ابراهیم علیه السلام هستم.
در قرآن آمده است که ایشان به خداوند متعال عرض میکند: خدایا! ذریه ای از من در اینجا قرار بده. ما همه مدیون حضرت ابراهیم علیه السلام هستیم.
حالا دعا فرمودند…بهبه بدین مردانگی در بندگی! زمانی که حضرت ابراهیم علیه السلام با حضرت اسماعیل علی نبینا و آله علیه السلام خانه کعبه را ساختند « وَإِذْ یرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا».۱۹حضرت دعای مستجاب داشتند. دعای مستجاب ایشان این بود که خدایا! از این فرزند من در اینجا کسانی بیایند؛ یعنی آرزوی همه انبیاء این بود که خاتمی انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم از ذریه آن بزرگواران باشد.
اگر خدای ناکرده ظهورِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی لتراب مقدمه الفداء در دوران ما نباشد، چقدر ما دوست داریم که ذریه ای ما از یارانِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد و بالاخره ما حضور داشته باشیم.
ابن ابی الحدید به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه میگوید: من از خدا خواستم که اگر من نبودم، از فرزندان من کسی سربازیِ پسر تو ـ مهدی صلوات الله علیه ـ را بکند.
حضرت ابراهیم علیه السلام دعا میکند که خدایا! خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم از فرزندِ من ـ اسماعیل ـ باشد. ایشان پیغمبر هستند و متوجه استجابت دعای خود می شوند. حالا شما فرض کنید، برداشت حضرت ابراهیم علیه السلام این است که حضرت اسماعیلی که جدِ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ـ افتخارِ تمام بشریت و انبیاء ـ است را باید در راه خدا قربانی کند. اینجا فقط قربانی کردن اسماعیل علی نبینا و آله و علیه السلام نیست. حضرت خیلی مردانگی داشتند.
پسر خود را صدا زدند. «إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُک» من در عالم خواب چنین میبینم که تو را ذبح (قربانی) میکنم. آن پسر هم که مردِ میدان بندگی است، فرمود: یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ای پدر، هر چه مأموری انجام بده که «سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» ان شاء اللّه صبر میکنم.
چه بسا خودِ حضرت اسماعیل علی نبینا و آله و علیه السلام هم اطلاع دارد که خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم از ذریّه ایشان است، این واقعه تلخ است. تلخ است ولی من صبر میکنم. حاصلِ تربیتِ حضرت ابراهیم علیه السلام پسری است که میفرماید: باباجان! دستور خداوند متعال را اجابت کن، من صبر میکنم. حاضر هستم که به دستان تو سرم بریده شود.
حاصلِ تربیت حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه؛ پسرِ امام حسن مجتبی علیه آلاف التحیه و الثناء است.
در لحظات آخر، امام حسن مجتبی علیه آلاف التحیه و الثناء به حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه فرمودند: «وَ تَکونَ لَهُمْ خَلَفاً وَ وَالِداً» ۲۰ حسین جان! برای فرزندانم پدری کن. حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه هم حقِ پدری را برجای آوردند.
در ده سالی که این آقازاده کنارِ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بود (شاید تقریباً هم سن حضرت اسماعیل علی نبینا و آله و علیه السلام است) ولی بیان ایشان از کلامِ آن پیغمبر (حضرت اسماعیل علی نبینا و آله و علیه السلام) پخته تر است. (اگر حاج آقا تهرانی رحمه الله علیه نفرموده بودند، بنده جرئت نمیکردم که عرض کنم)
شب عاشورا شد. حضرت قاسم علیه آلاف التحیه و الثناء ادب فرمودند، خود را جزو رزمندهها محسوب نمیکردند و عقب ایستاده بودند. مشاهده فرمودند که حضرت سید الشهداء سلام الله علیه با اصحابِ خود صحبت فرمودند: «یا أَهْلِی وَ شِیعَتِی اِتَّخِذُوا هَذَا اَللَّیلَ جَمَلاً لَکمْ»۲۱ شب تاریک است، شب را بسان مرکب راهوار قرار دهید و بروید. این دشمنان با من کار دارند، با شما کار ندارند.
البته در بعضی از نقلها وجود دارد که حضرت کاری کردند که این یاران نروند که بیچاره شوند. در نقل دیگری هم داریم که هر یک از شما قصد رفتن دارد، یکی از اهل مرا هم با خود ببرد.
یاران شروع کردند به گریه کردن؛ حضرت قمر منیر بنی هاشم صلوات الله علیه، جناب زهیر رحمه الله علیه و…حضرت فرمودند: با وفاتر از شما در عالم در هیچ اصحابی ندیدم. وقتی این بزرگان رفتند، حضرت قاسم علیه آلاف التحیه و الثناء تشریف آوردند و فرمودند: عمو جان! تکلیف من چیست؟ حضرت فرمودند: «یا اِبْنَ أَخِی کیفَ اَلْمَوْتُ عِنْدَک» تو مرگ را چطور میبینی؟ ایشان نفرمودند که من صبر میکنم بلکه فرمودند: یا عَمِّ أَحْلَی مِنَ اَلْعَسَلِ این حاصلِ تربیت حضرت سید الشهداء سلام الله علیه است.
روز عاشورا که شد، حضرت غرقِ در مصیبت حضرت علی اکبر علیه آلاف التحیه و الثناء بودند، این مصیبت بلایی بر سر حضرت سید الشهداء سلام الله علیه آورده بود که «وَ لا تَسکنُ عَلیک مَن أَبیک زَفرَهٌ»۲۲ همه وجود حضرت آتش گرفت. لحظهای ملتف شدند و مشاهده فرمودند که یک آقازادهای در مقابل ایشان قرار گرفته است.
اگر کسی آن صحنه حدود ۳۰ هزار لشکرِ وحشی، هل هلهها و بلایی که بر بدنِ مبارک حضرت علی اکبر علیه آلاف التحیه و الثناء تصور کند…چقدر حضرت قاسم علیه آلاف التحیه و الثناء همت داشتند…
حضرت قاسم علیه آلاف التحیه و الثناء تشریف آوردند و مقابل حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه قرار گرفتند…فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام اعتَنَقَهُ ۲۳ تا حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه به او نگاه کرد، گریه کردند.جَعَلا یبکیانِ حَتّی غُشِی عَلَیهِما روای میگوید: از دور که نگاه میکردم، دیدم این دو بزرگوار به گونهای یکدیگر را در آغوش گرفتند که احساس کردم، حسین علیه السلام بیهوش شده است.
حضرت قاسم علیه آلاف التحیه و الثناء اجازه پیکار میخواستند درحالی که حضرت سید الشهداء سلام الله علیه قبول نمیفرمودند منتها ایشان میدانستند که برای رضایت عمو چه کاری باید انجام دهند یقَبِّلُ یدَیهِ و رِجلَیهِ ائمه ما علیهم السلام نسبت به یتیم حساس هستند…حضرت قاسم علیه آلاف التحیه و الثناء بر روی دستِ مبارکِ حضرت افتادند و باز هم حضرت با یک سختی امتناع فرمودند. یقَبِّلُ یدَیهِ و رِجلَیهِ حضرت قاسم علیه آلاف التحیه و الثناء بر روی پایِ مبارکِ حضرت افتادند و دیگر کار تمام شد، حضرت نتوانستند که مقاومت کنند…حضرت قاسم علیه آلاف التحیه و الثناء اذن میدان گرفتند فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلی خَدَّیهِ ایشان به میدان آمد درحالی که صورتِ مبارکشان پر از اشک بود…
بنده همیشه اینطور عرض میکنم: وقتی فردی به نعمت عظیمی میرسد مثلاً اگر فردی کربلا مشرف شود، عرض میکند که جای پدرم خالی، جای مادرم خالی…مادر یادِ فرزند خود میکند و فرزند نیز پدر و مادر خود را یاد میکند…
حضرت قاسم علیه آلاف التحیه و الثناء مشاهده کردند که عجب صحنهای شد، من درحال دفاع از امام خود هستم. چقدر جای پدرم در اینجا خالی است. فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلی خَدَّیهِ ایشان به میدان آمد درحالی که صورتِ مبارکشان پر از اشک بود و فریاد زد:
انْ تَنْکُرونی فَانَا فرعُ الْحَسَن سِبْطُ النَّبِی الْمُصْطَفَی و الْمُؤْتَمَن
اگر مرا نمی شناسید، بشناسید که من شاخه حسنم؛ نواده پیامبرِ برگزیده و امین…
کینهها جمع شد، گفتند: سردار جنگ جمل را میگوید. ایشان را دوره کردند. حضرت سید الشهداء سلام الله علیه در حالی که تمام وجودشان را اضطراب فرا گرفته است، ایستادهاند. ایشان یتیم و امانت برادرِ حضرت بودند…یک لحظه مشاهده فرمودند که یک صدایی بلند شد، عَلَیک مِنّی السًّلامُ یا عَمّاه! …
وقتی حضرت خود را بالای سر این آقازاده رساندند، جملهای فرمودند که بنده ندیدم که حضرت در جای دیگری فرموده باشند….فَإِذا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلی رَأسِ الغُلامِ وهُوَ یفحَصُ بِرِجلَیهِ امام حسین علیه السلام بر بالای سرِ حضرت قاسم علیه آلاف التحیه و الثناء ایستاده بود و ایشان پاهای مبارکشان را از شدّت درد، به زمین میکشیدند. حضرت سید الشهداء سلام الله علیه فرمودند: عَزَّ وَاللّهِ عَلی عَمِّک أن تَدعُوَهُ فَلا یجیبَک، أو یجیبَک فَلا یعینَک، أو یعینَک فَلا یغنِی عَنک، بُعداً لِقَومٍ قَتَلوک، الوَیلُ لِقاتِلِک! به خدا سوگند، بر عمویت گران میآید که او را بخوانی و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و کمکی نتواند به تو بکند یا کمکت کند، امّا به تو سودی نبخشد. از رحمت خدا دور باشند کسانی که تو را کشتند! وای بر کشنده تو!
۱– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴.
۲– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
۳– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸.
۴ – نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۵۳۴.
۵ – ثقه در علم حدیث به فردی که راستگویی او محرز باشد.
۶ – فرقه زیدیه یکی از فرقههای شیعه است که نامشان را از زید بن علی گرفتهاند. زیدیان برخلاف دوازدهامامیها، زید بن علی را بهجای برادرش امام محمد باقر امام پنجم میدانند.
۷ –تَضَلَّعَ من العلومِ»: از دانشهای مختلف بهره مند و پُر شد.
۸ – وقعه الطف، جلد ۱، صفحه ۲۴۵.
۹ – مقتل الحسین، خوارزمی [متوفی ۵۶۸ هجری قمری]، جلد ۲، صفحه ۳۹٫ (فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ وَ قَدْ ضَعُفَ عَنْ الْقِتَالِ فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٍ فَوَقَعَ عَلَی جَبْهَتِهِ فَسَأَلْتُ الدِّمَاءَ مِنْ جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبِ لیسمح عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مُحَدَّدٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ فِی قَلْبِهِ فَقَالَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ إِلَهِی إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِیٍّ غَیْرُهُ ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ وَ أَخْرَجَهُ مِنَ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمِ کَالْمِیزَابِ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی الْجُرْحِ فَلَمَّا امْتَلَأَتْ دَمًا رَمَی بِهِ بِهَا إِلَی السَّمَاءِ فَمَا رَجَعَ مِنْ ذَلِکَ قَطْرَهً وَ مَا عَرَفْتَ الْحُمْرَهُ فِی السَّمَاءِ حَتَّی رَمَی الْحُسَیْنِ بِدَمِهِ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی الْجُرْحِ ثَانِیًا فَلَمَّا امْتَلَأَتْ لَطَخَ بِهَا رَأْسُهُ وَ لِحْیَتِهِ وَ قَالَ هَکَذَا وَ اللَّهِ أَکُونَ حَتَّی أَلْقَی جَدِّی مُحَمَّداً وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمِی وَ أَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنِی فُلَانٌ وَ فُلَان)
۱۰– اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۷۰.
۱۱ – مانند چیزی شدن.
۱۲ – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۲، صفحه ۲۷۴.
۱۳ – البرهان فی تفسیر القرآن، جلد ۲، صفحه ۶۷۱.
۱۴ – المجازات النبویه، جلد ۱، صفحه ۴۴.
۱۵ – بحارالأنوار، جلد، ۴۵ صفحه ۴۱.
۱۶ – سوره مبارکه صافات، آیه ۱۰۲٫ (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی قَالَ یا بُنَی إِنِّی أَرَیٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُک فَانْظُرْ مَاذَا تَرَیٰ قَالَ یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ)
۱۷ – مکارم الأخلاق، جلد ۱، صفحه ۲۳۹٫
۱۸ – من لا یحضره الفقیه، جلد ۴، صفحه ۳۵۲.
۱۹ – سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۷٫
۲۰ – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۴، صفحه ۱۵۱.
۲۱ – الهدایه الکبری، جلد ۱، صفحه ۲۰۴. (…یا أَهْلِی وَ شِیعَتِی اِتَّخِذُوا هَذَا اَللَّیلَ جَمَلاً لَکمْ وَ اُنْجُوا بِأَنْفُسِکمْ فَلَیسَ اَلْمَطْلُوبُ غَیرِی وَ لَوْ قَتَلُونِی مَا فَکرُوا فِیکمْ فَانْجُوا بِأَنْفُسِکمْ رَحِمَکمُ اَللَّهُ فَأَنْتُمْ فِی حِلٍّ وَ سَعَهٍ مِنْ بَیعَتِی وَ عَهْدِ اَللَّهِ اَلَّذِی عَاهَدْتُمُونِی فَقَالُوا إِخْوَتُهُ وَ أَهْلُهُ وَ أَنْصَارُهُ بِلِسَانٍ وَاحِدٍ وَ اَللَّهِ یا سَیدَنَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ لاَ تَرَکنَاک أَبَداً أَیشٍ یقُولُ اَلنَّاسُ تَرَکوا إِمَامَهُمْ وَ سَیدَهُمْ وَ کبِیرَهُمْ وَحْدَهُ حَتَّی قُتِلَ وَ نَبْلُو بَینَنَا وَ بَینَ اَللَّهِ عُذْراً وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ یکونَ ذَلِک أَبَداً أَوْ نُقْتَلَ دُونَک فَقَالَ (عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ) یا قَوْمِ فَإِنِّی غَداً أُقْتَلُ وَ تُقْتَلُونَ کلُّکمْ حَتَّی لاَ یبْقَی مِنْکمْ أَحَدٌ فَقَالُوا اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی أَکرَمَنَا بِنُصْرَتِک وَ شَرَّفَنَا بِالْقَتْلِ مَعَک أَ وَ لاَ تَرْضَی أَنْ نَکونَ مَعَک فِی دَرَجَتِک یا اِبْنَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَالَ لَهُمْ خَیراً وَ دَعَا لَهُمْ بِخَیرٍ فَأَصْبَحَ وَ قُتِلَ وَ قُتِلُوا مَعَهُ أَجْمَعِینَ فَقَالَ لَهُ اَلْقَاسِمُ اِبْنُ أَخِی اَلْحَسَنِ یا عَمِّ وَ أَنَا أُقْتَلُ فَأَشْفَقَ عَلَیهِ ثُمَّ قَالَ: یا اِبْنَ أَخِی کیفَ اَلْمَوْتُ عِنْدَک قَالَ: یا عَمِّ أَحْلَی مِنَ اَلْعَسَلِ)…
۲۲ – کامل الزیارات، جلد ۱، صفحه ۲۲۲.
۲۳ – مقتل الحسین علیه السلام؛ خوارزمی: جلد ۲، صفحه ۲۷٫ (خَرَجَ مِن بَعدِهِ [أی بَعدِ عَونِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ] عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِی بنِ أبی طالِبٍ فی بَعضِ الرِّوایاتِ، وفی بَعضِ الرِّوایاتِ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ وهُوَ غُلامٌ صَغیرٌ لَم یبلُغِ الحُلمَ فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام اعتَنَقَهُ، وجَعَلا یبکیانِ حَتّی غُشِی عَلَیهِما، ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ فَأَبی عَمُّهُ الحُسَینُ علیه السلام أن یأذَنَ لَهُ، فَلَم یزَلِ الغُلامُ یقَبِّلُ یدَیهِ ورِجلَیهِ ویسأَلُهُ الإِذنَ حَتّی أذِنَ لَهُ، فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلی خَدَّیهِ وهُوَ یقولُ:
انْ تَنْکُرونی فَانَا فرعُ الْحَسَن
سِبْطُ النَّبِی الْمُصْطَفَی و الْمُؤْتَمَن
هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن
بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن
وحَمَلَ وکأَنَّ وَجهَهُ فِلقَهُ قَمَرٍ، وقاتَلَ فَقَتَلَ عَلی صِغَرِ سِنِّهِ خَمسَهً وثَلاثینَ رَجُلًا. قالَ حُمَیدُ بنُ مُسلِمٍ: کنتُ فی عَسکرِ ابنِ سَعدٍ، فَکنتُ أنظُرُ إلَی الغُلامِ وعَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ إحداهُما ما أنسی أنَّهُ کانَ شِسعَ الیسری فَقالَ عَمرُو بنُ سَعدٍ الأَزدِی: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ: سُبحانَ اللّهِ! ما تُریدُ بِذلِک؟ فَوَاللّهِ لَو ضَرَبَنی ما بَسَطتُ لَهُ یدی، یکفیک هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَشوهُ. قالَ: وَاللّهِ لَأَفعَلَنَّ! وشَدَّ عَلَیهِ، فَما وَلّی حَتّی ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ وصاحَ: یا عَمّاه! فَانقَضَّ عَلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام کالصَّقرِ، وتَخَلَّلَ الصُّفوفَ، وشَدَّ شِدَّهَ اللَّیثِ الحَرِبِ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ فَاتَّقاهُ بِیدِهِ، فَأَطَنَّها مِنَ المِرفَقِ فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّی عَنهُ، فَحَمَلَت خَیلُ أهلِ الکوفَهِ لِیستَنقِذوهُ، فَاستَقبَلَتهُ بِصُدورِها ووَطِئَتهُ بِحَوافِرِها، فَماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَهُ فَإِذا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلی رَأسِ الغُلامِ وهُوَ یفحَصُ بِرِجلَیهِ، وَالحُسَینُ یقولُ: عَزَّ وَاللّهِ عَلی عَمِّک أن تَدعُوَهُ فَلا یجیبَک، أو یجیبَک فَلا یعینَک، أو یعینَک فَلا یغنِی عَنک، بُعداً لِقَومٍ قَتَلوک، الوَیلُ لِقاتِلِک! ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَکأَنّیأنظُرُ إلی رِجلَی الغُلامِ تَخُطّانِ الأَرضَ، وقَد وَضَعَ صَدرَهُ إلی صَدرِهِ، فَقُلتُ فی نَفسی، ماذا یصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّی ألقاهُ مَعَ القَتلی مِن أهلِ بَیتِهِ، ثُمَّ رَفَعَ طَرفَهُ إلَی السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ أحصِهِم عَدَداً، ولا تُغادِر مِنهُم أحَداً، ولا تَغفِر لَهُم أبَداً! صَبراً یا بَنی عُمومَتی صَبراً یا أهلَ بَیتی، لا رَأَیتُم هَواناً بَعدَ هذَا الیومِ أبَداً.)
به نقل از سایت: حوزه ثقلین
مقتل شناسی گفتاری علمی و مستند از استاد مهدی پیشوایی (بخش نخست) ملاک های اعتبار کتب تاریخی
بحث ما درباره مقتل شناسی و به تعبیر دیگر آسیب شناسی مقاتل است. ولی پیش از این که وارد مقتل شناسی بشویم لازم است مقدمتاً درباره تاریخ نگاری و ملاک های اعتبار کتاب های تاریخی توضیحی عرض کنم؛ چرا که مقتل نگاری شاخه ای از تاریخ نگاری اسلامی است و هرچه در تاریخ نگاری و ملاک های تاریخ نگاری وآسیب های تاریخ نگاری گفته می شود، عیناً در مورد مقتل نگاری هم صادق است. بنابراین جا دارد که ابتدا به صورت کلی درباره تاریخ نگاری و اعتبار کتاب های تاریخی و آسیب کتاب های تاریخی توضیحی عرض کنم، بعد برگردیم آن ها را تطبیق کنیم در مورد کتاب های مقتل. یک اصل کلی در تاریخ نگاری هست به عنوان یک اصل مسلم، اصلی که در تمام محافل تاریخ نگاری پذیرفته شده است؛ هم در محافل تاریخ نگاری حوزه، هم در محافل تاریخ نگاری دانشگاه، هم در ایران و هم در اروپا و همه جای دنیا در حوزه تاریخ نگاری پذیرفته شده است. طبق این اصل، هر کتاب تاریخی هرچه قدر به حادثه تاریخی نزدیک تر باشد، یعنی زمان مورخ و زمان تألیف آن کتاب به حادثه مورد بحث نزدیک تر باشد، اعتبارش بیشتر است. ناگفته نماند این که می گوییم زمان مورخ و تألیف به زمان حادثه نزدیک تر باشد شرط لازم است، ولی شرط کافی نیست برای اعتبار یک کتاب تاریخی، علاوه بر نزدیک بودن به حادثه، شروط دیگری هم هست که باید به آن توجه شود. علت آن هم روشن است، هرچه فاصله زمانی بیشتر باشد واسطه بیشتر می خورد و نسخه ها بیشتر عوض می شود، ناقل ها عوض می شوند، راوی ها بیشتر می شوند و احتمال این که در گزارش حادثه کم و زیادی رخ بدهد خیلی زیاد است.
ضرورت بی غرضی مورخ
البته چنان که گفته شد این شرط لازم است ولی شرط کافی نیست، شروط دیگری را هم مورخ باید دارا باشد، مثلاً می گویند یکی از ملاک های اعتبار کتاب های تاریخی یا کار یک مورخ این است که مورخ متعصب نباشد و بی طرف باشد، بی غرض باشد. در تاریخ اسلام داریم مورخانی که اموی مسلک بودند، تفکر اموی داشتند، طرفدار بنی امیه بودند، طرفدار یزید بودند، طرفدار معاویه بودند، مثل ابن کثیر دمشقی مؤلف البدایه والنهایه که اهل شام است و با یزید بن معاویه هموطن است و از نظر تفکر هم شاگرد ابن تیمیه بوده و تفکر اموی دارد. این شخص در کتابش البدایه والنهایه وقتی به حادثه عاشورا می رسد جانب بنی امیه را می گیرد، پس او بی طرف نیست و تعصب اموی دارد و کتاب او نمی تواند در مورد حادثه عاشورا مورد مراجعه باشد. نمونه دیگر: در بین سیره نویسان و راویان تاریخی، زبیری ها بودند، اعقاب و نسل های زبیربن عوام که جنگ جمل را همراه طلحه و عایشه راه انداختند. در نسل زبیربن عوام تعداد زیادی تاریخ نویس و سیره نویس به وجود آمده اند که آثارشان وارد لابه لای تاریخ ها شده است. وقتی کسی آثار آنان را نگاه می کند چون با علی علیه السلام و آل آن حضرت میانه خوبی ندارند، چیزهایی نوشته اند که برای خاندان علی علیه السلام قدح است. به عنوان مثال:
راجع به ازدواج عمربن خطاب خلیفه دوم با ام کلثوم دختر علی علیه السلام که معرکه آراست و خیلی اختلاف نظر وجود دارد؛ معمولاً علمای شیعه منکر این قضیه هستند و علمای اهل سنت صد درصد می گویند چنین اتفاقی افتاده است. مرحوم شیخ مفید که از بزرگ ترین علمای شیعه است، این قضیه را منکر است با این استدلال که «در سند این قضیه راوی های زبیری هستد و قول و گزارش این ها در چنین موردی که ارتباط دارد با اهل بیتE مورد قبول نیست» چون که این ها بی طرف نیستند، در حالی که خود بی طرفی یک اصل است و این که راوی و مورخ غرض ورز نباشد.
شرط دقت مورخ
یک اصل دیگر در تاریخ نگاری این است که مورخ دقیق باشد و در تاریخ نگاری دقت داشته باشد و در گزارش های تاریخی کم و زیاد نکند. در این باره بین مورخان ما مطرح است که اکثر مورخان اولیه که ما نوعاً تاریخ اسلام را از آن ها می گیریم، در قرن سوم و چهارم و تعدادی هم در قرن پنجم زندگی می کردند و از نظر قدمت برای کتاب های این ها اعتبار قائل هستند. اگر ملاک قدمت و نزدیکی با حادثه را در نظر بگیریم، این ها باید معتبر باشند، ولی یکی از این ها که ابن اعثم کوفی است و کتابی به نام الفتوح نوشته است، با این که در قرن سوم نوشته شده ولی به اندازه کتاب های دیگری که در قرن سوم نوشته شده برایش بها قائل نمی شوند، چرا که می گویند او داستان سرایی کرده و از حد گزارش تاریخی تجاوز کرده است. به همین جهت با این که الاخبارالطوال ابن قتیبه دینوری، تاریخ یعقوبی و کتاب های دیگری هم در قرن سوم نوشته شده است، ولی به خاطر عدم دقت ابن اعثم و به خاطر داستان سرایی هایش، از نظر اعتبار به اندازه کتاب های معاصرش برای کتاب او ارزش قائل نیستند.
جایگاه منابع تاریخی تا قرن پنجم
نکته دیگر در مورد تاریخ نگاری این است که در تاریخ نگاری اسلامی، مورخان و کارشناسان تاریخ اسلام کتاب های مربوط به تاریخ اسلام را تا قرن پنجم قبول دارند، می گویند تاریخ نگاری اسلامی از قرن سوم شروع شده و اوج آن در قرن سوم و چهارم بوده است و بیشترین تاریخ ها که الان منبع مورد استناد است در قرن سوم و چهارم و پنجم نوشته شده است. بیشتر عنایت شان به آن دسته از کتاب های تاریخ اسلام است که در قرن سوم وچهارم و پنجم نوشته شده است. یک مقدار که تنازل و تسامح می کنند تا قرن ششم و در نهایت تا قرن هفتم را می پذیرند، ولی از قرن هفتم به بعد را قبول ندارند. اگر مطلبی در کتاب های قرن سوم و قرن چهارم و قرن پنجم نبود و اولین بار در کتاب های بعد از قرن هشتم آمده، ما به آن اعتماد نمی کنیم و می گوییم اگر چنین چیزی بوده، مورخان تا قرن پنجم می نوشتند. مثلاً عروسی حضرت قاسم علیه السلام بر اساس بررسی هایی که به عمل آمده و تا آن جا که شواهد نشان می دهد اولین بار در روضة الشهداء ملاحسین کاشفی آمده است. ملاحسین کاشفی در قرن دهم زندگی می کرده و در 910 از دنیا رفته است. می گویند آیا چنین چیزی قابل باور است که یک عروسی بوده است و از قرن دوم که مقتل نگاری شروع شده تا زمان ملاحسین کاشفی که 800 سال گذشته در این 8 قرن احدی ننوشته و برای اولین بار ملاحسین کاشفی بدون هیچ مأخذی آن را آورده است؟ و این را به خاطر فاصله زمانی قبول نمی کنند. نمونه دیگر: در قضیه کتاب سوزی اسکندریه که برخی گفته اند مسلمانان وقتی مصر را در سال 19 هجری فتح کردند، کتابخانه های اسکندریه را آتش زدند و به جای هیزم در حمام های آن زمان سوزاندند. این داستان را محققان به یازده دلیل قبول نمی کنند، یکی از آن ها این است که این قضیه بعد از 300 سال برای اولین بار در دو کتاب تاریخی آمده و به مدت 300 سال بعد از فتح اسکندریه در هیچ کتابی قضیه سوزاندن کتاب ها نیامده است. چگونه قابل قبول است به مدت 300 سال هیچ مورخی ننویسد و بعد از 300 سال دو نفر مورخ بیایند، بدون ذکر هیچ مأخذی بنویسند؟!
اعتبار مقاتل تا قرن پنجم
اکنون برگردیم به مقتل نگاری. در مورد مقتل هم همین حرف صادق است، در مورد مقاتلی که بعدها نوشته شده می گویند، اعتبار این ها بسته به اعتبار مستندات آن هاست، باید ببینیم از کجا گرفته است؟ اگر مأخذ ذکر نکرده اعتبار ندارد، اصالت با مأخذ است، از تاریخ طبری نقل کرده باید برویم سراغ تاریخ طبری، از تاریخ یعقوبی نقل کرده باید برویم سراغ تاریخ یعقوبی که چه جایگاهی دارد، از فتوح ابن اعثم نقل کرده باید بریم سراغ فتوح ابن اعثم.
به عبارت دیگر در مورد مقتل باید ببینیم کتابی که در مورد حادثه مهم عاشورا نوشته شده، کی نوشته شده و با چه فاصله زمانی نوشته شده است. تاریخ نگاران اعتبار مقاتل را با قدمت زمانی می سنجند، اعم از مقاتل مستقلی که راجع به حادثه عاشورا نوشته شده است یا کتاب های تاریخی که مستقلاً مربوط به حادثه عاشورا نیست، ولی به حوادث سال 60 و 61 که رسیده، به مناسبت، حادثه عاشورا را آورده است، می گویند با توجه به ملاک قدمت و نزدیکی زمانی، مقاتلی قابل اعتماد است که تا قرن پنجم نوشته شده باشد. اگر تسامح و تنازل کنیم و سخت گیری نکنیم کتاب های مربوط به مقتل را تا قرن ششم هم اشکال ندارند، تا قرن هفتم هم حرفی ندارند. مثلاً مثیرالاحزان ابن نما و اللهوف یا الملهوف مرحوم سیدبن طاووس در قرن هفتم نوشته شده است. اگر سخت گیری کنیم این دو، دیرتر از قرن پنجم نوشته شده است؛ ولی در عین حال اغماض می کنند، به خصوص لهوف مرحوم سیدبن طاووس از این نظر در محافل حوزوی پذیرفته شده است و روی آن حساب می کنند که سیدبن طاووس شخصیت بزرگی بوده، عالم جلیلی بوده، کتابخانه بزرگی داشته و کسی نبوده که مطلب بی اساسی بخواهد نقل کند. و اگر در این کتاب سند قضایا را نقل نکرده – جز در چند مورد ـ به این جهت است که این کتاب را برای حوزویان ننوشته، برای محافل علمی ننوشته، برای زائران نوشته، دلیلش هم مطلبی است که خود مرحوم سیدبن طاووس در مقدمه نوشته است، او می فرماید: «من بعد از این که کتاب مصباح الزائر را نوشتم ـ مصباح الزائر کتاب آداب زیارت بوده، شامل ادعیه و آداب زیارات بوده برای شیعیان و کسانی که به عتبات عالیات مشرف می شدند؛ سید، این کتاب را به عنوان راهنما نوشته، شامل ادعیه و زیارات و توسلات و امثال این ها که به درد زائرین بخورد، کتاب مسافرتی قابل حمل در سفر بوده – در صدد برآمدم کتابی مثل مصباح الزائر در مقتل امام حسین علیه السلام بنویسم برای زائرین، برای مسافرین اعتاب مقدسه.» بنابراین مرحوم سیدبن طاووس این کتاب را برای زائرین نوشته، برای نوع مردم نوشته که اهل سند نیستند، آن ها اهل مستندات نیستند. و اگر برای محافل علمی می نوشت حتماً سندش را می نوشت. با این توضیحات، چون علما می دانند که مرحوم سیدبن طاووس مرد بزرگی بوده و از اجله علمای شیعه بوده مطلب بی مأخذی نمی نوشته، از این جهت لهوف را قبول می کنند؛ ولی اگر کس دیگری بود قبول نمی کردند.
بنابراین به صورت کلی که معیاری باشد، ملاکی باشد دست ما، باید عرض کنم کتاب های مقتل و روضه خوانی که بعد از قرن هشتم نوشته شده باشد چه به عربی و چه به فارسی، مستقلاً اعتبار ندارند. باید دید که از کجا گرفته اند، مأخذش را باید دید. اگر مأخذش را ذکر نکردند، و مطلبی نقل کردند که در منابع و تاریخ های پیش از قرن هشتم مخصوصاً پیش از قرن پنجم وجود ندارد، نمی شود آن را قبول کرد به همان دلیلی که عرض کردم.
تأثیر قرائت های مختلف در مقتل نگاری
از این جا منتقل می شویم به جواب یک نکته و آن این است که گاهی به ذاکرین محترم؛ مداحان محترم؛ وعاظ محترم؛ گفته می شود چرا مطلب ضعیفی را نقل کردید، می گویند من این را از روی کتاب نقل می کنم، این را در فلان کتاب دیدم. در جواب می گوییم این کفایت نمی کند، هر چیزی که در هر کتابی نوشته شده باشد که نمی تواند قابل قبول باشد، باید ببینیم کتاب در چه زمانی نوشته شده، مؤلفش کیست و آیا سایر شروط اعتبار را دارد یا نه؟
طی ادوار تاریخ، قرائت ها از حادثه عاشورا متفاوت بوده، در بعضی از ادوار، قرائت، انقلابی بوده، حرکت آفرین بوده، اما در بعضی از ادوار، قرائت حزن آور بوده، در بعضی از دوره ها قرائت صوفیانه و عارفانه بوده است.
در ادواری که قرائت، قرائت حزن آور، احساسی و عاطفی بوده دیگر در آن دوران نگاه نمی کردند مطلب در کدام کتاب تاریخی است، عمدتاً نگاه می کردند که چه قدر حزن آور، چه قدر گریه آور، چه قدر اشک آور است، نگاه علمی نمی کردند. بنابراین، این که بگوییم مطلب را از روی کتاب نقل می کنیم و در فلان کتاب نوشته شده، کفایت نمی کند، چون هر کتابی اعتبار ندارد.
قدیمی ترین مقتل
حالا به تاریخ مقتل نگاری برمی گردیم. زیاد می پرسند: اولین و قدیمی ترین کتاب مقتلی که نوشته شده کدام است؟ در این جا یادآوری کنم که مقتل نگاری از قرن دوم شروع شد. حادثه عاشورا در نیمه دوم قرن اول یعنی در ابتدای سال 61 هجری اتفاق افتاد مقتل نگاری حدود 90 یا 100 سال بعد شروع شد.
از مقاتلی یاد می کنند که در قدیم مثلاً در همان قرن دوم بوده که متأسفانه از بین رفته است. به بعضی از آثار هم مسامحتاً گفته اند مقتل، در حالی که مقتلی به آن صورت نبوده، مثلاً گزارش مفصلی بوده است. از جمله مقتل عمار دهنی که در واقع کتابی نیست، بلکه یک روایت مفصل چند صفحه ای است که طبری آن را در کتاب تاریخ خود آورده است.
اولین مقتلی که به دست ما رسیده – هرچند به طور غیرمستقیم – مقتل ابی مخنف است. ابی مخنف لوط بن یحیی اَزْد، در سال 157 هجری قمری فوت کرده است. شواهدی در مقتلش هست که نشان می دهد به احتمال بسیار زیاد این کتاب را در دهه سوم قرن دوم نوشته یعنی بین سال 120 تا 130. اگر بپذیریم که در دهه سوم نیمه قرن دوم نوشته می توانیم بگوییم فاصله زمانی تا حادثه عاشورا حدود 70 سال بوده است، پس خیلی نزدیک بوده است. چند نکته در مورد مقتل ابی مخنف هست، یکی این که محل بحث است که ابی مخنف شیعه بوده یا سنی؟ اثبات کرده اند که حتماً سنی نبوده بلکه شیعه بوده، و علاقمند به اهل بیتE بوده است، شیعه به این معنا که دوستدار اهل بیتE بوده. و نیز صدوق بوده یعنی قابل اعتماد بوده، به دلیل این که مرحوم نجاشی، رجال شناس بزرگ و قدیمی شیعه در کتاب رجال خود معروف به رجال نجاشی وقتی به ابی مخنف می رسد، می فرماید: شیخ اهل اخبار بود، در کوفه مورخ بزرگی بود و روایات او قابل اعتماد است.
گفته شده که انگیزه ابی مخنف در نوشتن این مقتل گویا یکی این بوده که چون او از قبیله اَزْد بود که در اصل یمنی بودند، منتهی ساکن کوفه بودند، و از قبیله اَزْد، هم جزء سپاهیان یزید بودند و هم جزء سپاهیان امام حسین علیه السلام پس قبیله او در حادثه عاشورا درگیر بودند. این امر، علاقه ای در او ایجاد کرده که راجع به این حادثه که اقوامش در آن درگیر بودند بنویسد. از طرف دیگر می دانیم که بنی امیه در آن زمان رو به زوال می رفتند، بنی عباس بر علیه آن ها تبلیغ می کردند، اگر این کتاب بین سال 120 تا 130 نوشته شده باشد با توجه به این که می دانیم بنی امیه در سال 132 منقرض شدند، در اواخر حیات سلسله ننگین بنی امیه بوده و بنی عباس انگیزه داشتند که بدنامی های بنی امیه و ظلم های آن ها نوشته بشود یعنی فضا برای بیان مظالم بنی امیه خیلی فراهم شده بود. فضا فضای ضد اموی بوده و لذا ابی مخنف هم آمده از این فضا استفاده کرده و مقتل نوشته است. او در چند مورد از حاضرین قضیه، بی واسطه نقل می کند، چند مورد است با یک واسطه نقل می کند، چند مورد است با دو واسطه نقل می کند، یعنی خیلی قابل اعتماد است؛ مثلاً پدر آن جا بوده از قول پسرش نقل می کند، دو تا از یک قبیله بودند با هم می جنگیدند یکی از قول دیگری نقل می کند.
متأسفانه مقتل ابی مخنف که این قدر نزدیک به حادثه بوده، به صورت مستقل از بین رفته ولی خوشبختانه اکثر مطالب ابی مخنف در لابه لای چند کتاب تاریخ که در زمان تألیف آن ها مقتل ابی مخنف در دسترس مؤلفین آن ها بوده، منعکس شده از آن جمله ابوجعفر محمدبن جریر طبری که در سال 310 فوت کرده، کتاب تاریخ مشهوری دارد به نام تاریخ الامم والملوک (معمولاً به اختصار می گویند تاریخ طبری، ولی اسم کتاب، تاریخ الامم والملوک یا تاریخ الرسل والملوک است). تاریخ طبری، یک کتاب تاریخ عمومی است از زمان حضرت آدم علیه السلام شروع شده تا دو سال پیش از فوت خودش یعنی تا سال 308 حوادث را نوشته است. طبری به حوادث سال 60-61 که می رسد عمدتاً حوادث را از ابی مخنف نقل می کند؛ پس کتاب ابی مخنف در دسترس طبری بوده است.
یکی دیگر از علما و مورخان که مقتل ابی مخنف در دسترسش بوده مرحوم شیخ مفید است. مرحوم شیخ مفید در کتاب الارشاد که زندگی نامه دوازده امامE است و مقتل مستقل و مختص به امام حسین علیه السلام نیست، در فصل مربوط به زندگانی امام حسین علیه السلام به حادثه عاشورا که می رسد در ابتدایش تصریح می کند که من در این جا مختصر آن چه کلبی گفته می آورم. می دانیم که کلبی شاگرد ابی مخنف است، پس منشأ مهم و مأخذ مهم آن چه مرحوم شیخ مفید می آورد مقتل ابی مخنف از طریق شاگردش هشام بن سائب کلبی است. شیخ مفید از مدائنی هم یاد می کند که البته منقولاتش از او چندان زیاد نیست، عمدتاً همان مطالب ابی مخنف است که در دسترس مرحوم شیخ مفید بوده است. منتها کتاب شاگرد ابی مخنف هشام کلبی. عالمی داریم در میان اهل سنت به نام سبط ابن جوزی که در قرن هفتم در بغداد زندگی می کرده و محب اهل بیتE بوده، کتابی نوشته در زندگی اهل بیتE به نام تذکرةالخواص یا تذکرة خواص الامة و عمده آن چه در فصل مربوط به شهادت امام حسین علیه السلام آورده از مقتل ابی مخنف است. معلوم می شود در زمان تألیف تذکرةالخواص مقتل ابی مخنف در اختیار سبط ابن جوزی هم بوده و بعدها از بین رفته است. بنابراین گزارش های ابی مخنف در لابه لای این چند کتاب تاریخی آمده است.
مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن غفارنژاد (غفاری) گزارش های طبری از طریق مقتل ابی مخنف را استخراج کرد و با پاورقی هایی به نام «مقتل الحسین» چاپ کرد و بعدها استاد محترم جناب حجةالاسلام والمسلمین آقای محمدهادی یوسفی غروی گزارش های ابی مخنف را از تاریخ طبری و ارشاد مرحوم شیخ مفید و تذکرةالخواص سبط ابن جوزی استخراج و تبویب کرد و ترتیب داد و مقدمه بسیار عالمانه ای هم برایش نوشت و اسمش را گذاشت «وقعة الطف» (که به فارسی هم ترجمه شده است) و توسط انتشارات جامعه مدرسین چاپ شده. کسانی که علاقمندند از مقتل ابی مخنف استفاده کنند، از مراجعه به این کتاب بی نیاز نیستند که البته متأسفانه کوتاه است و حدود 64 گزارش بیشتر نیست یعنی همه آن چه را که ابی مخنف آورده بوده این سه بزرگوار همه را نیاورده اند، معلوم است که مقدار کمی آورده اند، آن هم عمدتاً راجع به روز عاشورا.
بعد از ابی مخنف به تدریج مسلمانان خصوصاً شیعیان شروع به مقتل نگاری کردند مخصوصاً در قرن سوم و در قرن چهارم. یا مستقلاً مقتل تألیف کردند یا مثل مرحوم شیخ مفید در لابه لای کتاب هایی که مربوط به ائمهE بوده آوردند. در بین این ها کتاب هایی بیشتر مورد اعتماد است که تا قرن پنجم باشد و یا نهایتاً تا قرن هفتم باشد، بیشتر علما و صاحب نظران به این ها اعتماد می کنند.
تساهل وتسامح علما در نقل مصائب و مناقب
در این جا یک مطلب اساسی که ممکن است مورد سؤال باشد و مسئله ای کلیدی است، این است که در میان کتاب های مربوط به ائمهE، مقتل و تاریخ عاشورا، کتاب هایی هست که از بزرگان علمای ماست، متعلق به قرن پنجم و چهارم نیست، از علمای بعدی است، از علمای قرن نهم، قرن یازدهم یا قرن چهاردهم است ولی ما آن ها را می شناسیم که علمای بزرگی بودند، محقق بودند، کتاب های حوزوی در رتبه بسیار بالایی نوشتند، کتاب های فقهی نوشتند، کتاب های اصولی نوشتند، کتاب های لغوی نوشتند، ولی مقتل هم نوشتند. اما می بینیم در مقتل هایشان مطالبی هست که در کتاب های پیش از قرن پنجم نیست، در قرن ششم هم نیست، در قرن هفتم هم نیست. عمدتاً به بعضی از قضایا شاخ و برگ دادند. بعضی از مطالب، اصلش هم در کتاب های قدیمی نیست. و این معضلی شده، چون وقتی می گوییم این گونه مقاتل قابل اعتماد نیست سؤال می شود، یا اشکال می شود، یا به ذهن انسان می آید که مگر عالم به این بزرگی می شود چنین چیز بی اساسی نوشته باشد؟ چگونه قابل قبول است؟ مثلاً کسی مانند مرحوم طریحی مؤلف مجمع البحرین و کتاب های علمی دیگر مانند المنتخب را نوشته باشد. مجمع البحرین کتاب علمی است، کتاب مرجع است و مشکلات لغات حدیث و قرآن مجید را بیان کرده. دو نفر، یکی از شیعیان و یکی از اهل سنت در این موضوع کتاب نوشته اند. از اهل سنت ابن اثیر کتاب النهایة فی غریب الحدیث والاثر را نوشته و لغات مشکل حدیث را معنا کرده، و از علمای شیعه هم مرحوم طریحی (از علمای قرن یازدهم نجف) است که در این موضوع مجمع البحرین را نوشته است. آدم هیچ باور نمی کند که مؤلف منتخب طریحی که راجع به مراثی و مقتل است و مطالب سست و بی اساس دارد، با مؤلف مجمع البحرین که کتابی علمی است، یکی باشد. یعنی بگوییم که مؤلف منتخب (که اسمش المنتخب فی جمع المراثی والخطب است ولی به اختصار می گویند منتخب طریحی) همان مؤلف مجمع البحرین باشد؛ این منشأ سؤال است. نمونه دیگر مرحوم میرزا آقا دربندی است که کتاب اکسیرالعبادات فی اسرارالشهادات را نوشته که کتاب تحریف گسترده مقتل است. مرحوم دربندی عالم بزرگی بوده، نجفی بوده، اهل دقت بوده، اهل موشکافی بوده است. آدم باور نمی کند که مؤلف اکسیرالعبادات فی اسرارالشهادات که معروف به اسرارالشهادات است، همان کسی باشد که کتاب های دیگر علمی را در نجف نوشته است. آدم باورش نمی آید مؤلف این ها یک نفر باشد. نمونه سوم مرحوم نراقی (ملامحمد مهدی) است. او کتابی دارد به نام «محرق القلوب» که از کتاب هایی است که مطالب نامعتبر دارد. مرحوم حاج میرزاحسین نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان، یک جا به شدت به مرحوم نراقی اعتراض می کند، آدم باور نمی کند مؤلف محرق القلوب همان نراقی مؤلف کتاب های علمی است. نمونه چهارم مرحوم آیةالله ملاحبیب الله شریف کاشانی است. بعضی از کتاب های ایشان را چند سال پیش دفتر تبلیغات اسلامی با اشاره مقام معظم رهبری تجدید چاپ کرد. او عالم بزرگی بوده، آدم محققی بوده، کتاب های علمی حوزوی نوشته است. ایشان کتابی دارد در مقتل به نام «تذکرةالشهداء» که مطالب سست و بی اساسی دارد. آدم باورش نمی آید مؤلف تذکرةالشهداء همان کسی باشد که آن کتاب های فقهی دقیق موشکافانه حوزوی را نوشته است. جواب این استبعاد و ابهام چند خط بیشتر نیست و آن را مرحوم حاج میرزاحسین نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان نوشته که یک مسئله کلیدی است، خیلی به درد می خورد. می دانیم که مرحوم حاج میرزاحسین محدث نوری – استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی ـ اولین کس یا حداقل یکی از اولین کسانی بوده که در مبارزه با تحریفات عاشورا کتاب نوشته و به شدت به روضه های ضعیف و به روضه خوان هایی که روضه های ضعیف می خوانند، حمله کرده است. کتاب لؤلؤ و مرجان الان هم مورد استفاده است و مرحوم استاد شهید مطهری درباره تحریفات عاشورا، عمدتاً استناد می کند به فرمایشات مرحوم محدث نوری. مرحوم محدث نوری در یک جا در صفحه 187 لؤلؤ و مرجان به مسئله کلیدی مورد بحث ما اشاره می کند که جان مطلب است، ایشان می فرمایند:
راز اصلی نفوذ این مطالب در کتاب های این بزرگان، عبارت است از این که سیره علما مستقر بوده بر این که در فضایل، قصص و مصائب تساهل می کردند و آن تحقیقی را که در سایر ابواب لازم می دیدند و رعایت می کردند، در این سه باب ضروری نمی دانستند و به همین خاطر مطالب ضعیف را که چه بسا سند درستی نداشته در کتاب هایشان که جنبه مقتلی داشته آورده اند. یعنی سیره مستقر بوده بر نقل اخبار ضعیف و ضبط روایات غیرصحیح در قصص انبیاء و سرگذشت امت های سابقه و مصائب، بدون نقد و بررسی سندی و مفادی. و این طور شده که بزرگان در عین عظمت علمی شان، وقتی مقتل نوشتند، این گونه چیزها را در کتاب هایشان داخل کردند، مخصوصاً در نقل مصائب که تساهل بیشتر هم بوده است.
در مورد کتاب منتخب طریحی باید اضافه کنیم که اصولاً مؤلف مجمع البحرین آن را در قالب کتاب تألیف نکرده. بلکه سخنرانی ها و روضه خوانی های او در قالب مجلس مجلس است، و از خطاب هایی مثل ایهاالمؤمنین، ایهاالحاضرون در اول هر مجلس معلوم می شود که این مطالب سخنرانی های اوست، آن هم در دوران جوانی در روستای محل سکونتش، و مخالف چاپ آن ها بوده ولی از دستش در رفته و چاپ شده است.
منبع: مجله افق حوزه بیست و سوم مهرماه 1393 شماره 401
مقتل شناسی گفتاری علمی و مستند از استاد مهدی پیشوایی (بخش دوم) سابقه طرح تدوین مقتل جامع و مرجع
سؤال دیگری که مطرح می کنند این است که با این اوصافی که می گویید حالا ما به چه مقاتلی مراجعه کنیم و از کدام منابع نقل کنیم که قابل اعتماد و حجت باشد و وقتی مطلبی را نقل کردیم به ما اشکال گرفته نشود؟
این سؤال خوبی است و باید بپذیریم که ارائه یک مقتل معتبر امری لازم و یک ضرورت است. کسانی در گذشته در این زمینه تلاش کردند. مثلاً مرحوم حاج میرزاحسین نوری، لؤلؤ و مرجان را نوشت و مرحوم سیدمحسن امین لواجع الاشجان را و بعدها استاد شهید مطهری حماسه حسینی را نوشت. حضرت آیة الله آقای محمد یزدی سال ها پیش از انقلاب، کتاب «حسین بن علی را بهتر بشناسیم» را نوشتند که همه این ها برای تحریف زدایی از حادثه عاشورا نوشته شده، ولی می بینیم که امثال این کارها افاقه نکرده و هنوز در مجالس عزاداری مطالب غیرمعتبر نقل می شود. بنده از سال ها پیش به ذهنم آمد که به جای این قبیل کارها باید مقتلی نوشته شود که مرجع باشد و در واقع برای مقاتل موجود جایگزین معرفی کنیم تا افراد به جای مراجعه به مقاتل ضعیف به این مقتل مرجع مراجعه کنند و دیگر سراغ منابع ضعیف و تحریف شده نروند، شبیه همان کاری که مرحوم شیخ عباس قمی در مورد کتاب «مفتاح الجنان» انجام داده است. در زمان حاج شیخ عباس قمی کتاب دعایی بوده به نام مفتاح الجنان که دعاهای مجعول داشته و باعث انحراف فکری و اباحه گری در جامعه می شده است. مرحوم شیخ عباس قمی در دو جا در مفاتیح الجنان به آن اشاره می کند. شیخ عباس فکر می کند من تا کی روی منبرها بروم و به مردم بگویم این کتاب را نخوانید، تا کی به مردم بگویم این مزخرفات باعث انحراف شما می شود، صدای من به کجا می رسد؟ بنابراین برای چاره کار می نشیند و کتاب شریف مفاتیح الجنان را می نویسد و عمداً اسمش را هم مشابه همان کتاب انتخاب می کند و پس از مدتی عملاً آن کتاب متروک می ماند تا جایی که انگار چنین کتابی نبوده و حالا بسیاری اصلاً نمی دانند که چنین کتابی هم وجود داشته است. البته بر حسب اعتبار مرحوم حاج شیخ عباس قمی و عظمت علمی و مقبولیت عامش، کتابش رواج پیدا می کند و آن کتاب از گردونه خارج می شود.
به ذهن بنده رسید که ما بیاییم تأسّی کنیم به ایشان و روش مؤثر مرحوم شیخ عباس قمی را در پیش بگیریم و تلاش کنیم مقتلی بنویسیم که مرجع و جامع باشد. مقتلی که امروز نوشته می شود باید به نیازهای امروز جواب بدهد، سؤالاتی که امروز هست، دیروز نبود. مطالبی که امروز می پرسند در هیچ یک از کتاب های مقتلی که تا حالا بوده وجود ندارد. باید مقتلی جامع و معتبر باشد و پاسخ سؤالات امروز هم در آن باشد. البته می دانستم که این کار، کار یک نفر دو نفر نیست، کار، یک کار جمعی است و باید پشتوانه مالی هم داشته باشد. تا این که خداوند متعال مقدماتش را فراهم کرد و در سال 1380 بنده را دعوت کردند به مدیریت پژوهشی گروه تاریخ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینیQ زیر نظر حضرت استاد آیةالله مصباح یزدی تا کارهای پژوهشی تاریخی آن جا را اداره کنم. از ما طرح پژوهشی خواستند که گروه تاریخ انجام بدهد (هر گروه پژوهشی، باید کار پژوهشی انجام بدهد). من چون آرزوی دیرینه ام بود، طرح مقتل جامع را دادم، طرح رفت در شورای علمی آن جا به سرعت تصویب شد و از سال 80 با گروهی از دوستان جوانمان که دوره تاریخ دیده اند و الان همه شان دکترای تاریخ دارند، دور هم جمع شدیم و طرح مقتل جامع را ریختیم، یعنی فصولش را طراحی کردیم، مباحث را طراحی کردیم، خطوط اصلی را طراحی کردیم، و تدوین شروع شد. حدود 8 الی 9 سال طول کشید و به فضل خدا در دو جلد تألیف و منتشر شد به نام «تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء علیه السلام.»
اسمش را به این دلیل تاریخ قیام گذاشتیم که تنها مقتل نیست، بلکه تاریخ جامع قیام امام حسین علیه السلام است. مباحث کتاب از سال های پیش از حادثه عاشورا، پیش از سال 61-60 شروع می شود. از ولایت عهدی یزید شروع می شود و حادثه تا شهادت شهدا و دفن شهدا در جلد اول ادامه پیدا می کند. در جلد دوم انتقال اهل بیت (ع)به کوفه و دوران اسیری و انتقالشان به شام و اقامت در شام، بازگشت به مدینه و قضیه اربعین و رهبری شیعه به وسیله امام سجاد علیه السلام، بازتاب قیام امام حسین علیه السلام، آثار اجتماعی و آثار انقلابی قیام امام حسین علیه السلام و این جور بحث ها آمده است، به اضافه فصل زندگی نامه یاران امام حسین علیه السلام، نام این فصل را به این دلیل یاران امام حسین علیه السلام گذاشتیم، تا اختصاص به شهدای کربلا نداشته باشد، بلکه عموم یاران امام حسین علیه السلام را شامل شود، حتی کسانی که پیش از امام حسین علیه السلام در کوفه شهید شدند مثل هانی بن عروه، مثل حضرت مسلم علیه السلام و امثال این ها.
در مورد یاران امام حسین علیه السلام کتاب های متعددی نوشته شده، ولی معمولاً با معیارهای علمی نوشته نشده است، ما سعی کردیم با معیارهای علمی بنویسیم. در جلد دوم حدود 20-30 تا سؤال عاشورایی که امروزه مطرح می شود و یک ذاکر، یک واعظ، یک گوینده هرجا برود معمولاً با این سؤال ها روبرو می شود، پاسخ داده شده است. مثلاً محل دفن رأس مطهر امام حسین علیه السلام که نهایتاً کجا دفن شد؟ یا سؤال می کنند چرا محمدبن حنفیه در کربلا نبود؟ چرا عبدالله بن عباس نبود؟ چرا عبدالله بن جعفر در کربلا حضور نداشت؟ آیا صحیح است که حضرت زینبIموقع ازدواج با عبدالله بن جعفر شرط کرد که من باید با برادرم به کربلا بروم؟ بعضی رجزها و اشعاری که به امام حسین علیه السلام نسبت می دهند آیا این ها سخنان امام حسین علیه السلام است؟ و امثال این ها که سؤالات خیلی رایجی است. هر واعظی، هر گوینده ای، هر خطیبی هرجا برود با این سؤالات روبه رو می شود، این قبیل سؤال ها را در جلد دوم جواب داده ایم. بنابراین اگر از بنده سؤال بشود چه کتابی را مطالعه کنیم؟ مقتل جامع سیدالشهداء علیه السلام را توصیه می کنم که تهیه و مطالعه بفرمایند. مرکز نشر این کتاب در قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) است. کتاب توسط یک گروه دوازده نفری که عمرشان را در تاریخ گذاشتند با نظارت و مدیریت بنده، با ملاک های تاریخی برای همین منظور نوشته شده و جامع نوشته شده تا یک مبلغ، یک ذاکر وقتی این کتاب را در اختیار داشته باشد دیگر نیازی به کتاب های دیگر نداشته باشد.
اما گاهی از کتاب های دیگر می پرسند مثل منتهی الآمال مرحوم حاج شیخ عباس قمی، آن قسمتی که مربوط به امام حسین علیه السلام است. باید بگوییم غیر از چند مورد جزئی که ایشان توجه نداشتند و آوردند و مطلب ضعیفی است، مجموعاً قابل قبول است. نفس المهموم مرحوم حاج شیخ عباس قمی که قبل از منتهی الآمال نوشته شده هم غیر از چند مورد محدود، مطالبش قابل قبول است. لهوف مرحوم سیدبن طاووس قابل قبول است. در مؤسسه دارالحدیث و زیر نظر جناب آقای ری شهری دانشنامه امام حسین علیه السلام نوشته شد که بعدها خلاصه اش به صورت مقتل امام حسین علیه السلام چاپ شد قابل قبول است، همچنان که خود دانشنامه قابل قبول است. در نظر است که خلاصه مقتل جامع سیدالشهداء علیه السلام یعنی قسمت مقتلش و آن چه به حادثه عاشورا و یک کمی پیش از حادثه عاشورا مربوط است، در نظر است جداگانه چاپ شود.
کانال های اطلاعاتی ما به حادثه عاشورا
سؤال دیگری که مطرح است و اتفاقاً سؤال اساسی و بسیار مهمی است، این است که با توجه به این که بسیاری از کتاب ها چندصد سال پس از حادثه عاشورا نوشته شده، این همه مطالب از کجا گرفته شده و چه کسانی این ها را نقل کرده اند؟ در آن گیرودار جنگ چه کسی توجه داشت، این جزئیات چگونه اتفاق می افتد تا آن ها را نقل کرده باشد. آیا این نقل ها قابل اعتماد است، به ویژه شاخ و برگ هایی که به حوادث داده شده و جزئیاتی که نقل شده است؟
در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که عمده مطالب از سه کانال نقل شده و در کتاب ها آمده است:
اولین کانال، شهود حادثه است. توجه داریم که تعدادی از شاهدان حوادث کربلا به هر طریقی بوده، زنده مانده اند و هر کدام از آن ها گوشه هایی را که خودشان حاضر بوده اند و ناظر صحنه ها بوده اند نقل کرده اند. این مطالب سینه به سینه نقل شده و وارد تاریخ شده و ثبت شده است. معلوم است که شهود حادثه خیلی معتبر تلقی می شوند. اصولاً امروزه در دنیا تاریخ شفاهی راه افتاده و می روند سراغ کسانی که در یک حادثه حضور داشته اند، خاطرات آن ها را می گیرند و آن را منبع بسیار مهمی به شمار می آورند.
شاهدان حادثه عاشورا که خود حاضر در صحنه بوده اند، بعضی هایشان از خود اهل بیت (ع)بودند، خواهران و فرزندان امام حسین علیه السلام حوادثی را نقل کرده اند. مثلاً وارد شدن اهل بیت (ع)به مجلس یزید از امام محمدباقر علیه السلام با جزئیاتش نقل شده است. آن حضرت که در آن زمان چهار – پنج ساله بوده اند می فرمایند هنگام ورود به کاخ یزید، ما پسر بچه ها را، بازویمان را با یک طناب به هم بسته بودند. این جزئیات از آن حضرت نقل شده و چه چیزی از این بالاتر؟
مثال دیگر عُقْبةبن سِمعان غلام رباب همسر امام حسین علیه السلام است. او می گوید مرا روز عاشورا اسیر کردند خواستند بکشند، من گفتم غلام هستم. گفتند غلام چه کسی؟ گفتم غلام رباب. مرا بردند پیش عمرسعد، او پرسید تو واقعاً غلام هستی؟ گفتم بلی، گفت او را رها کنید. عُقْبةبن سِمعان زنده ماند و بخشی از حوادث کربلا را نقل کرده و یا بخشی از مطالبی را که دشمنان نقل کرده اند، او تکذیب کرده است. به عنوان مثال در گزارشی که عمرسعد برای عبیدالله نوشته، سخن از پیشنهاد امام حسین علیه السلام برای بیعت با یزید به میان آورده که ادعا کرده در گفت وگوی او با امام علیه السلام مطرح شده، عُقْبةبن سِمعان این را انکار و تکذیب کرده و می گوید از زمان حرکت امام حسین علیه السلام از مکه تا آخر من کنار حضرت بودم و هرگز چنین مطلبی از امام علیه السلام صادر نشده است.
نمونه دیگر ضحاک بن عبدالله مِشرقی است. او کسی است که در راه کوفه به اردوی امام حسین علیه السلام پیوست. چند نفر بودند که آمدند محضر امام علیه السلام و حضرت آن ها را دعوت به همراهی کرد، دیگران عذرهایی آوردند و جدا شدند، ولی او با یک شرط در کنار امام حسین علیه السلام ماند. خودش می گوید با امام علیه السلام شرط کردم که امام علیه السلام را یاری می کنم و در کنارش می مانم تا وقتی که بودن من فایده ای داشته باشد و امام علیه السلام هم این شرط را پذیرفت. می گوید روز عاشورا که جنگ شروع شد من اسبم را در یکی از خیمه ها بستم و جنگیدیم و یاران امام حسین علیه السلام کشته شدند و من ماندم و حسین بن علی علیه السلام؛ به حضرت علیه السلام گفتم که آقا یادتان می آید که چه شرط و شروطی با هم داشتیم، چه گفتیم، چه شنیدیم؟ می گوید حضرت علیه السلام در آن گرما گرم جنگ یاد آورد که من می خواهم بروم؛ حضرت فرمود بلی من یاد دارم، الان هم مشکلی نیست، اما چگونه از این دریای لشکر بیرون می روی؟ من برگشتم به خیمه ها اسبم را که در یکی از خیمه ها بسته بودم درآوردم و سوار شدم، به سرعت تاختم و خودم را زدم به لشکر عمرسعد، لشکر شکافته شد و کوچه باز شد، به سرعت از لشکر دور شدم، دیدم 10-15 نفر سواره مرا تعقیب می کنند، هرچه من به سرعت تاختم آن ها به دنبال من آمدند، دیدم دارند می رسند دیگر فایده ندارد، ایستادم، برگشتم به سمت آن ها، آن ها مرا شناختند، من هم بعضی از آن ها را شناختم که از قبیله من بودند، خویشاوندی داشتیم. آن چند نفر برای من وساطت کردند که کار به کار این نداشته باشید این از بستگان ما است، آن ها مرا نجات دادند. جریان تقسیم پرچم ها را که امام حسین علیه السلام پرچم قلب لشکر را به حضرت عباس علیه السلام داد، جناح راست را به زهیربن قین، جناح چپ را به حبیب بن مظاهر داد، ضحاک بن عبدالله نقل کرده است.
قسمتی از قضایای شب عاشورا و خطبه امام حسین علیه السلام در آن شب را نیز امام سجاد علیه السلام نقل فرموده اند که خودشان حاضر و شاهد بوده اند. از شهود حادثه که جزء دشمنان بود ولی مطمئنیم که گزارش های او قابل اعتماد است، شخصی بوده به نام حُمیدبن مسلم که گویا در سپاه عمربن سعد گزارشگر بوده یعنی هیچ عملیات نظامی از او ثبت نشده که نشان دهد او در جنگ شرکت کرده باشد. گویا فقط تماشا می کرده. بسیاری از قضایای روز عاشورا از حمیدبن مسلم نقل شده، درست است که او جزء سپاه عمرسعد بوده ولی مطالبی که نقل می کند شواهدی هست که این مطالب راست است برای این که چیزی به نفع دشمن نقل نکرده، چیزهایی که نقل کرده به ضرر اهل بیت (ع)هم نیست.
نمونه دیگر: ابن ابی الحدید نقل کرده که پس از حادثه عاشورا به یکی از قاتلان کربلا، به یکی از مزدوران یزید در کربلا اعتراض کردند و گفتند: تو هم رفتی به جنگ حسین بن علی علیه السلام؟! تو هم رفتی به جنگ پسر پیغمبر؟! او گفت ما رفتیم در کربلا با یک گروه اندکی روبه رو شدیم که نه در فکر دنیا بودند، نه در فکر حکومت بودند، نه امان می پذیرفتند، هیچ پناهی نداشتند جز شمشیرشان، از مرگ هم نمی ترسیدند، ما اگر نمی جنبیدیم همه ما را نابود می کردند. این شخص از شهود حادثه بوده و شجاعت یاران امام حسین علیه السلام را بیان می کند. او در عین حال که خود را تبرئه می کند و می خواهد بگوید ما جنبه دفاعی داشتیم، ولی به عنوان ناظر عینی حادثه، به صورت ضمنی به شجاعت یاران امام حسین علیه السلام اعتراف می کند.
نمونه ای دیگر از گزارش شهود حادثه این است که یکی از حاضرین در سپاه عمرسعد، می گوید: به خدا قسم نه پیش از حسین، نه بعد از حسین هیچ شخص شکست خورده را که لشکرش کشته شده و یارانش کشته شده باشد، سراغ ندارم که مثل حسین بن علی علیه السلام در آن شرایط دل آرام داشته باشد، قلب آرام داشته باشد. حسین بن علی علیه السلام با قلب آرام و با دل آرام می جنگید. این شخص می گوید وقتی حسین علیه السلام پس از کشته شدن یارانش، به تنهایی حمله می کرد، دشمن مثل بزهایی، فرار می کردند، مثل شیری که حمله می کند به گوسفندها چطور گوسفندها پراکنده می شوند، می گوید حسین بن علی علیه السلام وقتی حمله می کرد لشکر عمرسعد این گونه از جلوی حسین بن علی علیه السلام فرار می کردند. پس یک قسمت از اطلاعات مربوط به کربلا به وسیله شهود حادثه به دست ما رسیده و جزء تاریخ شده که قابل اعتماد است.
قسمت دیگر از حوادث عاشورا از طریق روایت ائمه (ع)به ما رسیده است. مرحوم شیخ صدوق (م 381 ه.ق) گویا کتابی داشته در مقتل که روایی بوده، متأسفانه این کتاب از بین رفته، ولی در کتاب «امالی» چند مجلس را به مقتل امام حسین علیه السلام اختصاص داده و اشاره می کند که ما این ها را در کتاب مقتل مان نوشته ایم. پس مرحوم شیخ صدوق کتابی داشته که در آن حوادث کربلا را از ائمه (ع)نقل کرده بوده است.
در زمان ما جناب حجةالاسلام آقای محمد صحتی سردرودی این روایات را استقصاء کرده، یعنی روایاتی را که از طریق ائمه (ع)در مقتل حضرت سیدالشهداء علیه السلام نقل شده جمع آوری و ترجمه کرده به نام مقتل امام حسین علیه السلام به روایت صدوق، و چاپ شده، کتاب مغتنمی است. مثلاً این که خیمه های امام حسین علیه السلام را غارت کردند و آتش زدند، این علاوه بر تاریخ، در روایت امام رضا علیه السلام هست. امام رضا علیه السلام به عنوان یک امام و به عنوان شخصی که خود از آن دودمان بوده اند، این قضیه را نقل می کنند و برای دعبل خزاعی شاعر بازگو می کنند. دعبل خزاعی در محرم محضر حضرت رضا علیه السلام می رسد، حضرت از او می خواهند شعر رثایی بخواند، به اصطلاح روضه خوانی کند و دعبل می گوید محرم بود من محضر امام رضا علیه السلام رسیدم، دیدم حضرت علیه السلام غمگین نشسته است، فرمودند: دعبل محرم، ماه حرام بوده، حتی مردم جاهلی، مردم بت پرست در چنین ماهی خونریزی نمی کردند، جنگ نمی کردند، ببین در چنین ماهی جد ما را کشتند. آن گاه حضرت اشاره می کنند به مصائب امام حسین علیه السلام و از جمله می فرمایند: «اسباب و وسایل ما را غارت کردند، خیمه های جدم را آتش زدند». پس اگر همه مقتل ها را بگذاریم کنار همین روایت امام رضا علیه السلام برای ما بس است. یک امام معصوم علیه السلام می فرماید خیمه جد ما را آتش زدند و وسایل خیمه های جدم را غارت کردند.
پس گزارش های حادثه عاشورا از چند کانال به دست ما رسیده: یکی از طریق حاضرین و شاهدین حادثه، که یک عده از آن ها از دشمنان بودند، یک عده از خود اهل بیت (ع)بودند. کانال دیگر روایات ما از ائمه (ع).
مقدار قابل توجهی از حوادث کربلا را خود اهل بیت (ع)، خواهران امام حسین علیه السلام، فرزندان امام حسین علیه السلام، دختران امام حسین علیه السلام نقل کرده اند؛ مثلاً این که لباس امام حسین علیه السلام را غارت کردند، در خطبه امام سجاد علیه السلام هست که خود شاهد حادثه بوده اند. تا این جا یک جواب مختصر برای آن سؤالی که می گوید ما چه گونه به این نقل ها اعتماد کنیم.
کتاب های نامعتبر در مقتل
سؤال دیگری که معمولاً مطرح می شود و خوب است به پاسخ آن اشاره کنیم، این است که آیا کتاب یا کتاب هایی در باب مقتل هست که توصیه شود که افراد به آن ها مراجعه نکنند؟
در پاسخ باید عرض کنم که کتاب هایی هست که هرچند نویسندگان بعضی از آن ها از علمای جلیل القدر هستند ولی به همان دلیل که قبلاً گفتم که در نقل اخبار تساهل شده، کتاب های آن ها برای عموم مردم و افراد غیرمتخصص قابل استفاده نیست، زیرا آن ها نمی توانند صحیح و غیرصحیح را در آن کتاب ها تشخیص دهند و دچار اشتباه می شوند، پس بهتر است کلاً مراجعه نکنند و به جای آن ها از منابع دیگر که مطمئن تر هستند استفاده نمایند. البته توجه داریم که همه مطالب این کتاب ها که اسم می بریم نمی تواند ضعیف باشد بلکه منظور این است که مطالب ضعیف در آن ها راه یافته و اعتبار کتاب را دچار صدمه کرده است. این نوع کتاب ها، جمعاً یازده کتاب است که معرفی اجمالی می کنم:
1ـ کتاب روضةالشهداء تألیف ملاحسین کاشفی (م 910 ه.ق)
2ـ کتاب منتخب طریحی از مرحوم طریحی (م 1085 ه.ق)
3ـ کتابی به نام مقتل الحسین که به نام مقتل ابی مخنف مشهور شده است. البته منظورم کتابی نیست که استاد یوسف غروی استخراج کرده بلکه مقتلی است که چیزهایی در آن سرهم کرده اند و مطالبی را که اغلاط فاحشی دارد به نام مقتل ابی مخنف عرضه می کنند که فاقد اعتبار است.
۴ـ کتاب تظلم الزهرا تألیف رضی بن نبی قزوینی (م 113۴ه.ق)
5ـ اکسیرالعبادات فی اسرارالشهادات معروف به اسرارالشهادات تألیف مرحوم ملا آقا دربندی (م 1286 ه.ق)
6ـ الدمعةالساکبة تألیف مرحوم محمدباقر بهبهانی (م 1285 ه.ق)
7ـ ناسخ التواریخ تألیف محمدتقی سپهر مورخ الدوله (م 1297 ه.ق) که کتاب دوره ای است و از خلقت آدم شروع شده و مجلد مربوط به امام حسین علیه السلاممنظور ماست که اعتبار لازم را ندارد.
8ـ کتاب تذکرةالشهداء تألیف مرحوم آیةالله حاج ملاحبیب شریف کاشانی (م 13۴0 ه.ق)
9ـ معالی السبطین فی احوال الحسن والحسین تألیف مرحوم محمدمهدی حائری مازندرانی (م 1385 ه.ق) که کتاب بسیار ضعیفی است.
10ـ نورالعین فی مشهدالحسین منسوب به اسفراینی شافعی که البته بعید است از او باشد.
11ـ محرق القلوب تألیف مرحوم نراقی.
توصیه نمی کنیم کسی که اهل فن نیست، مورخ نیست، به این 11 کتاب مراجعه کند.
راه تحلیل درونی قضایای تاریخی
سؤال دیگری که مطرح شده و اختصاراً به پاسخ آن می پردازیم، این است که با قطع نظر از منبع، آیا راهی هست که از خود مطلب به صحت یا کذب آن پی ببریم؟
در پاسخ باید گفت اولین کسی که به تحلیل و نقد تاریخ پرداخت ابن خلدون (م 808 ه.ق) است و پیش از او تاریخ نگاری به روش نقلی بوده. او اصولی را برای نقد تاریخ معرفی کرده که یکی از آن ها این است که حادثه ای که نقل شده باید در آن زمان و شرایط عقلاً امکان وقوع داشته باشد، اگر امکان وقوع یک حادثه در یک موقعیتی وجود نداشته باشد، هرچه هم در تاریخ نقل شده باشد نمی توان آن را پذیرفت مثلاً در هجرت بنی اسرائیل از مصر که حضرت موسی علیه السلامآن ها را هجرت داد و خواست از دست فرعون و فرعونیان نجات بدهد و به سرزمین موعود ببرد، مورخان نوشته اند که تعداد بنی اسرائیل 800 هزار نفر بوده است. ابن خلدون تحلیل می کند و نتیجه می گیرد که چنین تعدادی امکان ندارد، با این استدلال که پای بنی اسرائیل از زمان ورود حضرت یوسف علیه السلام به مصر باز شد و جمعیت آن ها حدود دویست نفر بود، در زمان حضرت موسی علیه السلام تنها سه نسل از زمان حضرت یوسف علیه السلام گذشته بود و پس از گذشت سه نسل نمی شود دویست نفر به 800 هزار نفر جمعیت برسد. ضمناً سرزمین سینا گنجایش این همه جمعیت را نداشته. از این گذشته باید فکر کرد که تغذیه این همه جمعیت چگونه مدیریت می شده است و یا حتی پیام ها و فرمان ها چگونه به این همه آدم می رسیده و چگونه می شود کسی این همه انسان را مدیریت کند. پس با این استدلال، جمعیت آن روز بنی اسرائیل 800 هزار نفر نبوده، هرچند مورخان نوشته اند.
مثال واضح این مطلب همان چیزی است که قبلاً گفتیم که عمرسعد از قول امام حسین علیه السلام به عبیدالله بن زیاد گزارش کرده بود که حضرت پیشنهاد رفتن به حضور یزید و بیعت با او را داده است!! معلوم است که این مطلب دروغ محض است، زیرا اگر بنا بود امام حسین علیه السلام پیش یزید بروند و مثلاً با او بیعت کنند اصلاً چرا قیام کرده بودند؟!
مثال دیگر عروسی حضرت قاسم علیه السلام است که در بعضی منابع نقل شده، ولی عقل نمی پذیرد که در عاشورا در آن گیر و دار جنگ کسی به فکر عروسی بیفتد.
مطلبی را هم مرحوم میرزا آقا دربندی در اسرارالشهادات نقل می کند که وقتی حضرت ابی عبدالله علیه السلام خواستند از مدینه حرکت کنند، محمل های امام حسین علیه السلام را آوردند، محمل های چنین و چنانی آوردند، زین های آن چنانی بر پشت اسب ها نهادند، و صندلی های کذایی چیدند و… این ها مناسب یک موکب سلطنتی است و بدیهی و واضح است که در دستگاه امام حسین علیه السلام از این خبرها نبوده است. پس این خبر هم نمی تواند قابل قبول باشد.
مثال بارز دیگر نقل هایی است که ذلت اهل بیت (ع)را نشان می دهد و حقارت آن ها را بیان می کند؛ چنین نقلی در هر منبعی و با هر درجه از اعتبار هم که نقل شده باشد قابل پذیرش نیست، زیرا ائمه (ع)و خانواده آن ها ممکن نیست زیر بار ذلت و حقارت بروند و این اصل نشان می دهد که این گونه نقل ها معتبر نیست و نمی توان آن ها را پذیرفت.
سه پیشنهاد به ذاکرین و مداحان عزیز
آخرین مطلبی که لازم است بیان شود و سؤالات زیادی هم در مورد آن مطرح می شود، این است که بالآخره ذاکرین، منبری ها، مداحان عزیز، مصائب اهل بیت (ع)را چگونه نقل کنند که بیشترین اعتماد به حرف آن ها بشود و خود آنان از خطا و لغزش و بیان امور غیرواقعی در امان بمانند؟
در جواب این سؤال، بنده سه راه حل پیشنهاد می کنم که اگر مراعات شود، ان شاءالله مطالب غیرواقعی و تحریفات در ذکر مصائب داخل نمی شود و گوینده دچار دروغ و کذب نخواهد شد و شنوندگان هم تحت تأثیر قرار خواهند گرفت و مجالس هم پرشور خواهد شد:
راه حل اول، این که ذاکرین و مادحین و اهل منبر که ذکر مصیبت می کنند، منابع معتبر را شناسایی و خوب مطالعه کنند و همان چیزی را که در منابع معتبر است نقل کنند و خارج از آن چیزی ذکر نکنند.
راه حل دوم، استفاده از شعر است به جای نثر در بیان حادثه و مصیبت و مقتل. بررسی تاریخ نشان می دهد که در زمان ائمه (ع)ذکر مصائب در قالب شعر بوده، شعرا می آمدند و در محضر ائمه (ع)مصائب اهل بیت (ع)را در قالب شعر می خواندند و اصلاً مرسوم نبوده کسی مصیبت را به صورت امروزی نقل کند. می دانیم که زبان شعر زبان استعاره و کنایه است و در بیان یک واقعیت گاهی از نثر رساتر و تأثیرگذارتر است. مثلاً وقتی محتشم کاشانی می گوید: «زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد / فریاد العطش ز بیابان کربلا» این شعر اوج تشنگی را می فهماند و در عین حال دروغ نیست و وصف حال می کند. و نظیر این بیت اشعار فراوانی وجود دارد. البته وقتی می گوییم از شعر استفاده شود باید شعر عالیةالمضامین باشد که خوشبختانه این گونه اشعار بدیع در زبان عربی و فارسی و آذری فراوان است و اگر مداحان و ذاکران به دیوان های اشعار مراجعه کنند به آن ها دسترسی پیدا خواهند کرد.
بیان مقتل و مصائب با زبان شعر در واقع تأسّی به شیوه ای است که در زمان معصومین (ع)مرسوم بوده است. مثلاً کمیت، دعبل، سیدحمیری و امثال آن ها مصائب اهل بیت (ع)را در قالب شعر در حضور ائمه (ع)می خواندند و روش آنان مورد پسند و تأیید امامان قرار گرفته است و اولین بار بیان مصائب امام حسین علیه السلام در قالب نثر در زمان آل بویه رایج شد، یعنی از قرن چهارم به بعد این شیوه شروع شده است.
راه حل سومی که کار ذاکرین و مداحان را خیلی آسان می کند و آنان را حفظ می کند از این که در قضایا کم و زیاد کنند و خدای ناکرده دروغی را نسبت دهند یا غیرواقع را با واقع مخلوط کنند، استفاده از زبان حال است. البته یک شرطش این است که تصریح شود و شنوندگان بفهمند که آن چه گفته می شود زبان حال است و نه حکایت واقع. شرط دیگرش هم این است که مغایر با شأن اهل بیت (ع)و مثلاً ذلت آور نباشد و باز تأکید می کنم که به گونه ای نباشد که بیان زبان حال کم کم تبدیل به زبان قال شود! یعنی طوری نشود که زبان حال تبدیل به تاریخ شود و کم کم مردم گمان کنند آن چه گفته یا نوشته شده واقعیتی است که اتفاق افتاده است.
اهمیت این نکته از آن جایی فهمیده می شود که بررسی ها نشان می دهد تعدادی از مطالب نادرست که در مقاتل وارد شده، همان زبان حال هایی است که گفته شده و در اثر بی دقتی وارد مقاتل شده و کم کم شهرت پیدا کرده است.
منبع: مجله افق حوزه هفتم آبانماه 1393 شماره 402
تازه ترینها
بازتاب خبری سایت امام حسین (ع) در خبرگزاری حوزه
سایت امام حسین(ع)-کربلا در دسترس علاقهمندان قرار گرفت
حوزه/ در آستانه فرارسیدن ماه محرم الحرام، سایت «امام حسین(ع)-کربلا» با هدف ترویج مکتب امام حسین علیه السلام و با تلاش عبدالله شیران در دسترس علاقه مندان قرار گرفت.
به گزارش خبرگزاری حوزه، در آستانه فرارسیدن ماه محرم الحرام، سایت «امام حسین(ع)-کربلا» با هدف ترویج مکتب امام حسین علیه السلام و با تلاش عبداله شیران در دسترس علاقه مندان قرار گرفت.
بر اساس این گزارش، بخش اول این سایت، مقتل الحسین نام دارد که به سه بخش «منابع کهن {قرن اول تا قرن هفتم}»، «منابع معاصر {قرن هشتم تا پانزدهم}» و «زندگی نامه امام حسین علیه السلام» تقسیم شده است.
بخش دوم، احادیث نام دارد که در سه بخش «احادیث امام حسین علیه السلام»، «احادیث در مورد امام حسین علیه السلام» و «زیارتنامه های امام حسین (ع)» طراحی شده است. امام حسین در قرآن و سایر ادیان، بخش سوم این سایت است که در آن، آیات مربوط به امام حسین علیه السلام در قرآن بررسی شده است و همچنین در کنار بررسی امام حسین (ع) از دیدگاه ادیان دیگر، مقالات و کتب مربوطه نیز در آن به صورت آنلاین موجود است.
بخش دیگر این سایت مربوط به عزاداری امام حسین علیه السلام است که در چهار قسمت «سابقه عزاداری در ایران»، «عزاداری در سایر کشورها»، «عزاداری ائمه معصومین برای امام حسین علیه السلام» و «عزاداری امام حسین(ع) در سیر تاریخ»، مطالبی را به مخاطبان ارائه خواهد کرد.«امام حسین علیه السلام از منظر عقل»، «امام حسین علیه السلام از منظر عرفان»، «امام حسین (ع) و سیاست»، «اشعار»، «شهدای کربلا»، «نگارخانه»، «پرسش و پاسخ» و «متفرقه» از دیگر بخش های این سایت بوده و تمام مطالب با منبع آورده شده است.
گفتنی است با توجه به گستردگی مطالب، این سایت در حال تکمیل بوده و مخاطبان می توانند نظرات و پیشنهادات خود را از قسمت «ارتباط با ما» منتقل نمایند.
این سایت به آدرس http://www.imamhossein-karbala.ir در دسترس علاقه مندان است.